Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
paid in cash share
U
سهام نقدا" پرداخت شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
share in cash
U
سهم نقدی
non cash share
U
سهم غیر نقدی
paid-up
U
فردیکهوجهحقعضویتخودرادریکگروهپرداختهاست
well paid
U
دارای حقوق کافی
i paid him out well
U
خوب تلافی بسرش دراوردم
i paid him out well
U
خوب از جلوش درامدم
paid
U
پرداخت شده
i paid his d. wages
U
مزد او را انچه لازم بود دادم
duty paid
U
گمرک پرداخته
i paid dearly for it
U
بسیار گران برایم تمام شد
i paid dear for it
U
برای من گران تمام شد
he paid through the nose
U
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
paid in capital
U
سرمایه پرداخت شده
reply paid
U
جواب قبول
paid up capital
U
سرمایه پرداخت شده
pre paid
U
از قبل پرداخت شده
pre paid
U
پیش پرداخت
well paid employees
U
کارمندانی که حقوق خوب
well paid employees
U
میگیرند
low-paid
U
کارگرانبادستمزدپائین
fully paid
U
که حقوق خودراتمام میگیرد
freight paid to
U
هزینه حمل پرداخت شده
carriage paid to
U
هزینه حمل به حامل پرداخت شده
post paid
U
که پول پست ان از پیش پرداخت شده باشد
duties paid
U
حقوق گمرکی پرداخت شده
capital paid in
U
سرمایه پرداخت شده
She paid for it with her life .
U
بقیمت جانش تمام شد
duty paid
U
گمرک شده
You have paid too much for your car .
U
اتوموبیلت را گران خریدی
capital paid in
U
ذخیره سرمایه
carriage paid to ...
U
با هزینه حمل تا ...
the work was well paid
U
مزدخوبی برای این کارداده شده
the work was well paid
U
پول خوبی
I paid dearly for this mistake .
U
این اشتباه برایم گران تمام شد
delivered duty paid
U
تحویل پس از پرداخت عوارض مربوطه
delivered duty paid
U
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He gets paid wering different hats .
U
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
i paid the debt plus interest
U
بدهی را با بهره ان دادم
I paid him back. in his own coin.
U
حقش را کف دستش گذاشتم
freight and insurance paid to
U
هزینه حمل و بیمه پرداخت شده
carriage and insurance paid to
U
هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
carriage freight paid to ...
U
با هزینه حمل تا ...
marriage portion ordinary paid
U
مهرالمثل
I learned my lesson the hard way. I burned my finger. I paid dearly for it.
U
چوبش راخورده ام
share
U
سهم
share
U
فرض
share
U
تقسیم کردن
share
U
شرکت داشتن در سهم بردن
share
U
دانگ
share
U
فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share
U
پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
share
U
حصه
share
U
بخش
share
U
بهره قسمت
share
U
بخش کردن
share
U
تسهیم کردن
share
U
سهم بردن
share
U
قیچی کردن
What about my share?
U
پس حق من چه شد ؟
share
U
توسط کاربران دیگر شبکه است
share
U
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share
U
سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
to share out
U
بخش کردن
to share out
U
تقسیم کردن
share-out
U
سهمبندیشده
share
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
U
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share
U
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share
U
دایرکتوری
share
U
استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share
U
باس مورد استفاده
share
U
برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share
U
سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share
U
یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
share
U
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share
U
حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share
[in]
U
شرکت
[سهم]
[در]
lion's share
U
بخش عمده
undivided share
U
حصه مشاع
deferred share
U
سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
wage share
U
سهم مزد
share warrant
U
گواهینامه سهام
share cropper
U
مستاجر
share cropper
U
زارع
share certificate
U
گواهی مالکیت سهام
non registered share
U
سهم بی نام
ordinary share
U
سهام عادی
ordinary share
U
سهام معمولی
privileged share
U
سهم ممتاز
registered share
U
سهم با نام
market share
U
سهم بازار
lion share
U
بزرگترین یا بهترین بخش
share of inheritance
U
سهم الارث
deferred share
U
سهام موجل
share list
U
صورت بهای سهام شرکتها
earnings per share
U
درامد هر سهم
share holding
U
سرمایه گذاری در سهام
share holder
U
دارنده سهام صاحب سهام
share holder
U
سهامدار
share cropper
U
زارع سهم گیر
lion's share
U
همهی چیزی
lion's share
U
بزرگترین سهم
capital share
U
سهم سرمایهای
bearer share
U
سهم بی نام
appointed share
U
حصه مفروز
appointed share
U
سهم مفروز
apple share
U
اپل شر
Please let me take a share in the expenses.
U
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
This is your share ( portion ) .
U
این قسمت ( سهم) شماست
time-share
U
استفادهازسیستماشتراکزمانیبرایتعطیلات
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را گرفتن
lion's share
U
تمام
fixed share of an heir
U
فرض در ارث
to hold a share in a business
U
در شرکتی سهمی داشتن
quota share treaty
U
قرار سهمیه بندی
One-hundred Share Index
U
شاخصقیمتهایسهام
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
U
هم عقیده بودن
break in share prices
U
کاهش قیمت سهام
We didnt get a share (acut).
U
به ما چیزی نرسید
cash
U
دریافت کردن صندوق پول
cash
U
پول خرد
cash
U
چک
cash
U
پول رایج
cash
U
صندوق
cash
U
نقد کردن
cash
U
وصول کردن نقدکردن
cash
U
اسکناس
cash
U
نقدی
cash
U
نقدکردن
cash
U
نقد
cash
U
پول نقد
cash in on
<idiom>
U
شانسی سود بردن
available cash
U
موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cash
U
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
She had the never to ask for cash .
U
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
Financial Times Share Index
U
شاخصقیمتهایسهام
general meeting of share holders
U
مجمع عمومی صاحبان سهام
Of this amount Europe's share is 20 percent.
U
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
share of stock
[American English]
U
سهم
[اقتصاد]
spot cash
U
پول نقد
cash register
U
صندوق
[محل پرداخت پول]
cash-wage
U
دستمزد نقدی
cash crop
U
محصولی که برای فروش فرآوری میشود
cash crop
U
فرآورد نقدینهساز
cash crop
U
فرآورد فروشی
cash crop
U
محصول فروشی
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
cash readout
U
وسیلهنمایشمقدارپول
cash desk
U
صندوقپرداختپولدر یکمغازه
to cash a cheque
U
چک را نقد کردن
to buy for cash
U
نقد کردن
spot cash
U
پرداخت نقدی
To turn into cash.
U
به پول نزدیک کردن
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
strapped for cash
<idiom>
U
هیچ پولی دربساط نداشتن
cash card
U
کارتمخصوصگرفتنپول
sell for cash
U
نقد فروختن
cash dispenser
U
پرداخت کننده پول
cash register
U
صندوق پول شمار
cash register
U
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register
U
ماشین صندوقداری
cash registers
U
صندوق پول شمار
cash registers
U
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers
U
ماشین صندوقداری
cash flow
U
گردش وجوه
cash account
U
حساب نقدی
cash against documents
U
پول در مقابل اسناد
cash assets
U
داراییهای نقدی
cash balance
U
مانده نقدی
cash balance
U
تراز نقدی
cash budget
U
بودجه نقدی
cash capital
U
سرمایه نقدی
capital in cash
U
سرمایه نقدی
cash deficit
U
کسر صندوق
cash discount
U
تخفیف نقدی
cash books
U
دفتر نقدی
cash book
U
دفتر نقدی
cash dispenser
U
تحویل دارخودکار
cash dispenser
U
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispenser
U
پرداخت مینماید
cash dispensers
U
پرداخت کننده پول
cash dispensers
U
تحویل دارخودکار
cash dispensers
U
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispensers
U
پرداخت مینماید
cash and carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carries
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
hard cash
U
پول نقد
cash crops
U
محصولات نقدی مانند
cash crops
U
گندم جو
cash crops
U
برنج
cash crops
U
ذرت
cash crops
U
پنبه وتنباکو
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
on cash basis
U
نقدا"
cash prompt
U
نقد فوری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com