Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
officers' quarters
U
بخشدفتری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quarters
U
محل سکونت
to take up one's quarters
U
منزل کزدن
to take up one's quarters
U
بودباش گزیدن
three-quarters
U
سه ربع
three-quarters
U
سه چهارم
quarters
U
محل خانه ها
quarters
U
محل اسایشگاه پرسنل
quarters
U
مسکن
quarters
U
محله بردهای ناو
quarters
U
منزل بخش
bachelor quarters
U
منازل افراد مجرد
head quarters
U
برج نظارت مرکز کار
head quarters
U
مرکز فرماندهی
general quarters
U
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
general quarters
U
اسایشگاههای عمومی
call to quarters
U
شیپور احضار
quarters allowance
U
حق مسکن
bachelor quarters
U
قسمت مجردی
quarters in kind
U
منازل سازمانی
quarters in kind
U
مسکن مجانی
to beat up the quarters of any
U
بدیدن کسی رفتن
He has acces to all quarters.
U
تمام درها برویش باز است
crew quarters
U
بخشخدمه
captain's quarters
U
کابینکاپیتان
winter quarters
U
قشلاق
winter quarters
U
پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
to beat up the quarters of any
U
eno
to beat up the quarters of any
U
سروقت کسی رفتن
basic allowance for quarters
U
حق مسکن
She was pretty when I saw her at close quarters .
U
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
officers
U
صاحب منصب
officers
U
مامور متصدی
officers
U
افسر
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers
U
فرمان دادن
officers
U
امین صلح
officers
U
مامور کارمند اداری
officers
U
مامور
officers
U
عضو هیات رئیسه
officers
U
متصدی ضابط عدلیه
police officers
U
افسر پلیس
police officers
U
مامور پلیس
police officers
U
پاسبان
police officers
U
افسر شهربانی
petty officers
U
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
returning officers
U
سرپرست انتخابات برزن
warrant officers
U
ناوبانیار ستوانیار
commissioned officers
U
افسر
non-commissioned officers
U
درجه دار
warrant officers
U
افسریار
commissioned officers
U
افسر کادر
commissioned officers
U
افسرشاغل
petty officers
U
درجه دار
commanding officers
U
افسر فرمانده
probation officers
U
مامور نافر
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
officers call
U
شیپور افسر پیش
officers call
U
نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
senior officers
U
افسران ارشدیا بالارتبه
petty officers
U
ناو استوار دوم
petty officers
U
مهناوی
warrant officers
U
افسر یار
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
public relations officers
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown
U
وکیل عمومی دادیار
law officers of the crown
U
دادستان
A posse of police officers and soldiers
U
یک دسته از پاسبان و سرباز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...