Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nick of time
<idiom>
U
درآخرین لحظه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
You arrived in the nick of time.
U
درست بموقع رسیدی
He arrived in the nick of time .
U
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
in the nick of time
U
سر بزنگاه
Other Matches
nick
U
شکستن
nick
U
چاک دادن
nick
U
دندانه
nick
U
شکاف دادن بریدگی
nick
U
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
in the nick
U
سر بزنگاه
nick
U
دندانه دندانه کردن
nick
U
سربزنگاه
in the nick
U
بموقع
nick
U
شکستگی
nick
U
شکاف
nick
U
موقع بحرانی
nick
U
چاک
to nick a horse's tail
U
بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
It's time
U
وقتش رسیده که
f. time
U
روزهای تعطیل دادگاه
at the same time
U
ضمنا"
at the same time
U
در ان واحد
behind time
U
بی موقع
at the same time
U
در عین حال
four-four time
U
چهارهچهارم
behind time
U
دیر
three-four time
U
نت
once upon a time
U
روزگاری
time is up
U
وقت گذشت
any time
<adv.>
U
هر بار
one-time
U
سابق
against time
U
رکوردگیری
time out
U
مهلت
time out
U
تایم
time out
U
ایست
time out
U
وقفه فاصله
time out
U
ساعت غیبت کارگر
at any time
<adv.>
U
هر بار
at any time
<adv.>
U
همیشه
any time
<adv.>
U
همیشه
at any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
U
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
time out
U
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
all-time
U
همیشگی
against time
U
تایم گیری
from this time forth
U
ازاین ببعد
one-time
U
قبلی
one-time
U
پیشین
There is still time before I go.
U
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
for the time being
U
عجالت
from this time forth
U
ازاین پس
from this time forth
U
زین سپس
from time to time
U
گاه گاهی
from time to time
U
هرچندوقت یکبار
all-time
U
بالا یا پایینترین حد
all-time
U
بیسابقه
At the same time .
U
درعین حال
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
from time to time
<idiom>
U
گاهگاهی
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
U
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
U
سرساعت
since that time. thereafter.
U
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
many a time
U
بارها
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
about time
<idiom>
U
زودتراز اینها
What time is it?What time do you have?
U
ساعت چند است
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
down time
U
مرگ
down time
U
زمان تلف
down time
U
زمان توقف
down time
U
زمان بیکاری
down time
U
وقفه
down time
U
زمان تلفن شده
down time
U
مدت از کار افتادگی
mean time
U
زمان متوسط
mean time
U
ساعت متوسط
Our time is up .
U
وقت تمام است
One by one . One at a time .
U
یک یک ( یکی یکی )
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
U
مکررا
at another time
U
در زمان دیگری
out of time
U
بیموقع
out of time
U
بیگاه
out of time
U
بیجا
There is yet time.
U
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
U
عجله نکن
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
many a time
U
چندین بار
one at a time
U
یکی یکی
even time
U
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
time out
<idiom>
U
پایان وقت
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
off time
U
وقت ازاد
in no time
<idiom>
U
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
in no time
U
خیلی زود
off time
U
مرخصی
old time
U
قدیمی
on time
U
مدت دار
once upon a time
U
روزی
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
two-two time
U
نتدودوم
time
U
زمانی موقعی
some time or other
U
یک وقتی
some time
U
مدتی
some time
U
یک وقتی
in the time to come
U
در
in the time to come
U
اینده
in time
U
بموقع
some time or other
U
یک روزی
in the mean time
U
ضمنا
time
U
فرصت
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
time
U
ساعتی
specified time
U
وقت معین
time
U
تایم
time
[s]
<adv.>
U
دفعه
time
U
TIفرمان E
time
U
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
U
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
U
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
U
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
U
ثیر قرار میدهد
time
U
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
U
فرصت موقع
time
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
U
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
U
وقت قرار دادن برای
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
what is the time?
U
وقت چیست
in time
U
بجا
time
U
گاه
time and again
U
چندین بار
time
U
فرصت مجال
there is a time for everything
U
دارد
there is a time for everything
U
هرکاری وقتی
time
U
هنگام
time
U
زمانه
time
U
زمان
time
U
وقت
time and again
U
بکرات
for the first
[last]
time
U
برای اولین
[آخرین]
بار
what is the time?
U
چه ساعتی است
what time is it?
U
چه ساعتی است
time
[s]
<adv.>
U
بار
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
she is near her time
U
وقت زاییدنش نزدیک است
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d
U
هوشیاربودن
to know the time of d
U
اگاه بودن
time
U
مدت
time
U
وقت معین کردن
time
U
عهد
time
U
مدروز
time
U
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
just in time
U
درست بموقع
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time
U
دو حرکت ساده
i time
U
time Instruction
time
U
روزگار
time
U
ایام
time
U
مرورزمان را ثبت کردن
time
U
متقارن ساختن
time priority
U
اولویت زمانی
time policy
U
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time quantum
U
ذره زمانی
time preference
U
ارجحیت زمانی
transfer time
U
زمان انتقال
training time
U
زمان تمرین
time policy
U
بیمه نامه مدت دار
toa one the time
U
ساعت راازکسی پرسیدن
time saver
U
صرفه جویی کننده در وقت
time preference
U
ترجیح زمانی
time preference
U
رجحان زمانی
time priority
U
تقدم زمانی
time sampling
U
نمونه گیری زمانی
to watch one's time
U
منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
time perception
U
ادراک زمان
time yield
U
تسلیم زمانی
time trial
U
مسابقه دوتمرینی
time trial
U
رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com