Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hard finish
U
روکاری زبر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
finish
U
پایان
finish
U
دست کاری تکمیلی
finish
U
تمام شدن پرداخت رنگ وروغن
finish
U
تمام کردن رنگ وروغن زدن
finish
U
بپایان رسانیدن
to finish off
U
کارهای دست باخر را انجام دادن
to finish off
U
تمام کردن
to finish off
U
پرداخت کردن
finish
U
پرداخت کار
finish
U
پرداخت
finish
U
انتهای فرآیند یا تابع
finish
U
تماس انتهایی
finish
U
انجام دادن چیزی تا انتها
finish
U
به انتها رسیدن
finish
U
تکمیل کردن
finish
U
کامل کردن
finish
U
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finish
U
پایان مسابقه
dull finish
U
کالیبر مرده
dull finish
U
رخده مرده
early finish
U
زودترین زمان ختم یک فعالیت
edge finish
U
شیرازه بافی
[جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
finish line
U
خط پایان
brush finish
U
اج دادن
brush finish
U
خط انداختن
brush finish
U
مخطط کردن
brown finish
U
صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
bright finish
U
صافکاری براق
black finish
U
پوشش سیاه
photo finish
U
استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
end finish
U
گره جناقی
[گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
finish knife
U
کارد یا تیغ
[مخصوص پرداخت سطح فرش]
finish crossover
U
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
mirror finish
U
براق
mirror finish
U
درخشان
oil finish
U
روغن زنی دست اخر
phosphate finish
U
لعاب فسفات
phosphate finish
U
روکش فسفات ضد زنگ و مات
plaster finish
U
اندود گچ
satin finish
U
جلا
satin finish
U
برق
to fight to a finish
U
تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
finish yarn
U
نوار پایان مسابقه
finish stock
U
موجودی کالای ساخته شده
finish style
U
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish tape
U
نوار پایان مسابقه
garrison finish
U
پیروزی غیرمنتظره
glaze finish
U
پرداخت برق یا لعاب
to finish the ball into the net
U
با توپ گل زدن
[فوتبال]
It was a racket from start to finish .
U
از اول تا آخرش کلک بود
latest finish time
U
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
hard of d.
U
ناگوارا
hard to please
U
نازک نارنجی سخت راضی شو
hard to please
U
مشکل پسند
hard of d.
U
دیرهضم
i hard him out
U
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
it is hard to say
U
نمیتوان گفت
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
it is not very hard
U
چندان سخت نیست
hard by
U
درنزدیکی
hard by
U
نزدیک
I am hard at it .
U
سخت مشغولم
hard
U
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard right
U
اعضایتندرویحزبسیاسی
come down hard on
<idiom>
U
به سختی تنبه کردن
hard
U
مشکل شدید
hard
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
U
خطا
hard
U
سفت
hard
U
سخت
hard
U
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard
U
سخت در مقابل نرم
hard
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard
U
دشوار
hard
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard
U
خطای موقت در سیستم
hard
U
قوی
hard
U
سخت گیر نامطبوع
hard
U
زمخت
hard
U
خسیس درمضیقه
hard
U
بشدت
hard
U
بسرعت
hard
U
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
U
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard
U
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard-up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
However hard he tried ...
U
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
hard on (someone/something)
<idiom>
U
آزار دادن کسی یا چیزی
hard up
<idiom>
U
کمبود پول
hard set
U
سخت شده
hard wood
U
چوب جنگلی
hard set
U
منقبض شده
hard times
U
هنگام تنگدستی
hard sectoring
U
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
hard wood
U
چوب بادوام
hard wood
U
چوب سفت
hard wing
U
بال صلب
hard wheat
U
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard working
U
پرکار
hard working
U
زحمت کش
hard x ray
U
پرتو ایکس سخت
hard wood
U
چوب سخت
hard roe
U
اشبل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard pan
U
قشر سنگی شده
hard radiation
U
تابش یا پرتو سخت
hard rubber
U
لاستیک سخت
hard sauce
U
مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
hard sector
U
قطاع سخت افزاری
hard surface
U
سطح چیزی
hard sectored
U
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
hold hard
U
صبر کنید
hard water
U
اب سنگین
hard water
U
اب سخت
hard shell
U
کاسه دار
hard shell
U
سخت
hard starboard
U
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard stand
U
بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard stand
U
بارانداز هوایی
hard space
U
فاصله واصل
hard solder
U
جوش سخت
hard solder
U
لحیم سخت
hard shell
U
متعصب
hard soil
U
زمین سفت
hard solder
U
لحیم برنجی
hard soil
U
رویه محکم
hard starboard
U
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard stock
U
اجر سخت
hard ware
U
فلز الات
hard set
U
ثابت شده
hard vacuum
U
خلاء سخت
hard tube
U
لامپ سخت
hard set
U
سفت شده
hard times
U
روزگارسخت
hard surface
U
سخت کردن سطحی
hard surface
U
اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard surface
U
رافرش کردن
hard shell
U
سخت پوست
hard superconductor
U
ابر رسانای سخت
hard soil
U
خاک سفت
hold hard
U
عجله نکنید
hard feelings
<idiom>
U
عصب وخشم
hard-won
U
رسیدنبههدفی
hard-wearing
U
قویوبادوام
hard-hit
U
درگیرمشکلی
hard-drinking
U
معتادبهالکل
hard drive
U
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
hard porn
U
هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard spun
U
[نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
Hard architecture
U
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hard pressed
<adj.>
U
دست تنگ
hard drink
U
مشروب قوی و پر الکل
hard time
U
روزگار سخت
hard-nosed
<idiom>
U
سرسخت بودن
hard as nails
<idiom>
U
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
hard pressed
<idiom>
U
بارمسئولیت ووفیفه
To do something the hard way . to do something in a roundabout way.
U
لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
These coins are very hard to come by .
U
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
hard sell
<idiom>
U
باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
He is hard of hearing.
U
گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
It is as hard as rock.
U
مثل سنگ سفت است
to work hard
U
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
I had a very hard time ot it.
U
دراینکار پوستم کنده شد
rock-hard
U
بینهایتسخت
hard-bitten
<adj.>
U
سرد و گرم چشیده
hard roe
U
أشپل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard left
U
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard line
U
یکدنده
hard line
U
انعطافناپذیر
hard line
U
خمشناپذیر
hard line
U
سخت
to run any one hard
U
کسیرا سخت دنبال کردن
It was raining hard.
U
باران سختی می با رید
to die hard
U
دیرجان کندن
to die hard
U
سخت مردن
to bear hard
U
زوراوردن
to bear hard
U
جفاکردن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
hard line
U
سرسختانه
hard line
U
افراط آمیز
hard-hitting
U
پرتکاپو
hard drink
U
نوشیدنیباالکلزیاد
hard hat
U
کلاهایمنی
hard-nosed
U
پشت همانداز
hard-nosed
U
ارغه
hard-nosed
U
زرنگ و واقعبین
hard-nosed
U
لجباز
hard-nosed
U
خودرای
hard-nosed
U
یک دنده
hard-nosed
U
سرسخت
hard-hitting
U
پر جوش و خروش
hard-hitting
U
سختکوش
hard line
U
سختگیرانه
hard boiled
U
سرسخت وخشن
hard baked
U
سفت پخته شده
hard baked
U
سفت پز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com