Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
full stops
U
نقطه
full stops
U
وقفه کامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stops
U
متوقف کردن ایستگاه
stops
U
توقف
stops
U
مکث
stops
U
جلوگیری منع
stops
U
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stops
U
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
How many stops are there to ... ?
چند ایستگاه تا ... هست؟
stops
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops
U
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stops
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stops
U
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops
U
انجام ندادن عملی
stops
U
توقف انجام کار
stops
U
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stops
U
ایستادن
stops
U
قطع کردن
stops
U
استوپ داور بوکس
stops
U
ایست
stops
U
ایستاندن
stops
U
ایستادن توقف کردن
stops
U
از کار افتادن مانع شدن
stops
U
نگاه داشتن
stops
U
سدکردن
stops
U
تعطیل کردن
stops
U
خواباندن بند اوردن
stops
U
منع
stops
U
توقف منزلگاه بین راه
stops
U
ایستگاه نقطه
stops
U
مانع
stops
U
متوقف کننده
stops
U
گیره
stops
U
ناک دان
stops
U
ورجستن
stops
U
برخورد
bus stops
U
ایستگاه اتوبوس
The bus to ... stops here.
U
اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
referee stops contest
U
استوپ داور
full
U
فول اکنده
full
U
بالغ رسیده
full
U
ابوینی
full
U
چرخیدن ژیمناست
full
U
چرخش با پشتک کامل
full
U
پری
full
U
سیری
full
U
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full
U
تمام قدرت
full
U
تمام تکمیل
full
U
سیر
full
U
پرکردن پرشدن
full
U
پر
full
U
کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full well
U
بسیارخوب
full well
U
خوب خوب
in full
U
کاملا
in full
U
تمام وکمال
to the full
U
به منتهادرجه
to the full
U
کاملا
full and by
U
پرونیمهپر
full up
U
پر- مملو - لبریز
full
U
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full
U
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full
U
مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full
U
ارسال داده روی کانال در دو جهت
full
U
کد فایل در آن ذخیره شده است
full
U
شرح محل یک دایرکتوری
full
U
صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full and down
U
ناو پر بار و سنگین
full
U
کامل
full
U
کامل یا شامل همه چیز
I'm full.
U
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
full
U
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
to the full
<idiom>
U
خیلی زیاد ،به طور کامل
full
U
پر لبریز
full
U
انباشته
full
U
مملو
full
U
تمام
full rubber
U
حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full spinner
U
حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed
U
حداکثر سرعت
full majority
U
اکثریت تامه
full speed
U
سرعت کامل
full section
U
برش کامل
full screen
U
تمام صفحه
full scale
U
اندازه طبیعی
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
full sail
U
تبار مجهز
full sail
U
بابادبانهای گسترده
full production
U
تولید در حداکثرفرفیت
full scale
U
تمام عیار
full load
U
فرفیت کامل
full timer
U
شاگردتمام روز
full time
U
زمان اشتغال بکار
full time
U
تمام روز
full time
U
پیوسته کاری تمام وقت
full time
U
پیوسته کار
full tilt
U
بسرعت
full tilt
U
باسرعت زیاد
full summer
U
چله تابستان
full summer
U
عین تابستان
full subtractor
U
تمام کاهشگر
full step
U
گام کامل
full load
U
فرفیت تکمیل
full step
U
یک قدم کامل
full mobilization
U
بسیج کامل
full production
U
تولید کامل
full powers
U
اختیارات تام
full moon
U
ماه تمام
full moon
U
ایبک
full moon
U
ماه شب چهاردهم
full of resource
U
باتدبیر زرنگ
full mouthed
U
تمام دندان
full mouthed
U
دارای شماره کامل دندان
full mouthed
U
پرصدا
full of life
U
باروح
full of life
U
سر زنده
full of life
U
پر جمعیت
full of resource
U
کاردان
full of years
U
سالخورده
full moon
U
ماه پر
full orbed
U
پر
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full moon
U
قرص کامل ماه
full moon
U
ماه شب چهارده
full power
U
اختیارات تام
full point
U
نقطه پایان جمله
full pitch
U
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full moon
U
بدر
full pitch
U
گام پر
full pelt
U
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pay
U
مواجب تمام
full pay
U
حقوق تمام
full orbed
U
تمام روشن
full timer
U
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full beam
U
نور بالا
[در خودرو]
full-suspension
<adj.>
U
کاملا معلق
Full tank, please.
لطفا باک را پر کنید.
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
for full board
U
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for full board
U
برای تمام پانسیون
full of beans
<idiom>
U
پرانرژی
come full circle
<idiom>
U
کاملا برعکس
to its full extent
<adv.>
U
بکلی
She is far too conceited. She is full of herself .
U
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
To have full powers.
U
اختیارات کامل داشتن
full-throated
U
صدا یا فریاد بسیار بلند
have one's hand full
U
کار مهمتر داشتن
[دستم یا دستش بند است]
full blast
<adv.>
U
در حداکثر قدرت یا شدت
to its full extent
<adv.>
U
کاملا
to be at full stretch
U
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
at full blast
<adv.>
U
در حداکثر قدرت یا شدت
full-page
U
تمام صفحه
full marks
U
پاسخدرستبهتمام سوالات
full board
U
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full word
U
تمام کلمه
full wave
U
تمام موج
full view
U
نمای روبرو
full view
U
نمای تمام رخ
full tracked
U
تمام زنجیر
full tracked
U
تمام شنی
full tracked
U
خودرو تمام شنی
full track
U
تمام شنی خودرو تمام شنی
full track
U
شنی دار کامل
full toss
U
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full to repletion
U
انباشته
full to repletion
U
پرپر
full word
U
کلمه کامل
in full fig
U
درلباس تمام
in full fig
U
اماده
full deployment
U
تبدیلستونبهصفکامل
they are in full retreat
U
سخت عقب نشینی می کنند
the full of the moon
U
بدر
the full of the moon
U
ماه تمام
payment in full
U
پرداخت کامل
payment in full
U
پرداخت تمام
of full blood
U
تنی
life full
U
روح بخش
life full
U
سر زنده
life full
U
باروح
in full fig
U
اراسته
in full fig
U
مجهز
full to repletion
U
پر
full load
U
بار کامل
full blood
U
همخون
chock full
U
گرفته
chock full
U
کیپ
chock full
U
پرشده
brim full
U
سرشار
brim full
U
مالامال
blow full
U
به طور کامل دمیدن
at full speed
U
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
at full pelt
U
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
at full lick
U
با شتاب
at full lick
U
بسیار تند
at full length
U
دراز کشیده
at full length
U
مفصلا`
full-fledged
U
بالغ رسیده
full-fledged
U
تکامل یافته
chock full
U
لبالب مالامال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com