Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
double cross
U
نارو زدن
double cross
U
دورویی کردن خیانت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
double-cross
U
نارو زدن
double-cross
U
دورویی کردن خیانت کردن
double-cross
<idiom>
U
گول زدن
Other Matches
cross way=cross road
U
چهارراه
cross
U
عبوردادن
cross (something) out
<idiom>
U
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross
U
دورگه کردن
cross
U
اختلاف مرافعه
cross
U
گذشتن
cross
U
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross
U
خط بطلان کشیدن بر
cross
U
مصادف شدن با
cross
U
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
U
تقاطع
cross
U
عبور کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
حرکت سمتی
cross
U
سانتر کردن
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
U
متقاطع
cross
U
عرضی
cross
U
روبروشدن قطع کردن
cross
U
قلم کشیدن بروی
cross
U
نادرستی
cross
U
تقلب
cross tell
U
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell
U
خبر دادن
cross
U
پیوندی
to be cross about something
U
دلخور بودن از چیزی
cross
U
خاج
cross
U
صلیب
on the cross
U
بطوراریب
cross
U
چلیپا
cross
U
علامت ضربدر یاباضافه
cross
U
حدوسط ممزوج
to take the cross
U
صلیب بدوش گرفتن
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross
U
دورگه
cross out
U
قلم زدن
st.g's cross
U
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross over
U
همگذری
cross over
U
درو از عقب
cross
U
قطع کردن متقاطع کردن
cross purpose
U
قصد متقابل
cross purpose
U
قصد مغایر
cross linking
U
اتصال عرضی
cross products
U
حاصلضرب ضربدری
cross pollination
U
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross section
U
نیمرخ عرضی
cross section
U
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section
U
مقطع
cross section
U
رویه برش
cross section
U
سطح مقطع عرضی
cross servicing
U
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross slide
U
کشوی لغزنده عرضی
cross stay
U
تقویت صلیبی
cross stay
U
بست چلیپا
cross section
U
سطح مقطع
cross section
U
سطح مقطع موثر
cross section
U
برش عرضی
cross question
U
استنطاق
cross question
U
بازجویی
cross question
U
سئوال بطریق استنطاق
cross reaction
U
سطح مقطع
cross refer
U
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road
U
چهارراه
cross road
U
تقاطع جاده
cross road
U
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads
U
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads
U
همبر راست گوشه
cross roll
U
نورد عرضی
cross section
U
مقطع عرضی
cross section
U
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross stitch
U
بخیه دوزی بچپ وراست
cross examination
U
استنطاق
cross fall
U
شیب در پهنا
cross feed
U
خورد متقابل
cross feed
U
تغذیه عرضی
cross fertile
U
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross fertilization
U
لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
cross fertilize
U
باهم پیوند زدن
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
cross fire
U
اتشبار متقاطع
cross fire
U
اتش گلوله متقابل
cross fire
U
اتش متقاطع
cross fire
U
تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
cross flow
U
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
cross from a flank
U
یک جناح را دور زدن
cross from a flank
U
عبوراز یک جناح
cross grained
U
دارای رگههای نامنظم
cross fall
U
شیب عرضی
cross face
U
درو از جلو
cross examination
U
بازرسی
cross examination
U
بازجویی همگانی
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination
U
بازپرسی
cross examination
U
بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
cross examine
U
استنطاق کردن
cross examine
U
بازجویی کردن
cross examiner
U
بازجویی کننده
cross examiner
U
مستنطق
cross eye
U
لوچی
cross eye
U
کج بینی
cross eye
U
دو بینی
cross eyed
U
لوچ
cross eyed
U
چپ چشم
cross grinder
U
شاه تیر افقی
cross hair
U
تار موی وسط دوربین
cross hair
U
خط داخل دوربین
cross loading
U
سر شکن کردن بارها
cross loading
U
تقسیم بارهای هواپیما
cross loading
U
مخلوط کردن بارها
cross magnetizing
U
میدان مغناطیسی متقابل
cross member
U
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation
U
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile
U
شیر یا خط
cross over point
U
نقطه همگذری
cross over point
U
نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point
U
نقطه الحاق مسیرها
cross peaks
U
پیکهای چلیپایی
cross piece
U
تیر عرضی
cross plane
U
رنده کردن
cross pointing
U
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross line
U
بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross line
U
تار مو
cross hairs
U
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
cross hatch
U
هاشور متقاطع
cross hatch
U
هاشور افقی
cross hatching
U
هاشور زنی
cross hatching
U
هاشور
cross hole
U
سوراخ عرضی
cross index
U
شاخص متقابل
cross index
U
فهرست تقابلی
cross kick
U
ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
cross legged
U
پا روی پا انداخته
cross legged
U
چهار زانو
cross level
U
تراز کردن
cross level
U
افقی کردن
cross level
U
ترازعرضی تراز چرخ
cross level
U
حباب تراز افقی
cross pollinate
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
criss-cross
U
طرحچلیپایی
cross-Channel
U
عبور
cross-Channel
U
برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes
U
عدم تفاهم
She is cross eyed.
U
چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off.
U
خط زدن
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind
<idiom>
U
فکرکردن
Cross your heart!
<idiom>
U
راستگو باش !
[صادقانه بگو!]
Celtic cross
U
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle
U
[گوشواره عرضی کلیسا]
cross stitches
U
کوکضربدری
cross rail
U
نردهمیانی
cross handle
U
ضامنضربدری
criss-cross
U
سردرگمی
criss-cross
U
سوتفاهم
criss-cross
U
برخورد
criss-cross
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-cross
U
چلیپایی کردن
criss-cross
U
همبر کردن
criss-cross
U
دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross
U
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross
U
کج
criss-cross
U
یکوری
criss-cross
U
به طور ضربدر
cross-banded
U
[روکشی با تارهای عمود]
cross-beam
U
تیر افقی
dedication cross
U
صلیب مقدس
high cross
U
[صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
Lantern-cross
U
صلیب سنگی
Latin cross
U
صلیب رومی
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me.
U
از من دلخور نباش.
cross product
U
ضرب خارجی
[ریاضی]
cross product
U
ضرب برداری
[ریاضی]
cross-wing
U
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross-window
U
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-vault
U
طاق چهار بخش
cross-bond
U
آجرچینی فلمنگی
cross-brace
U
بادبند چپ و راست
cross-doomed
U
کلیسای گنبددار
cross-church
U
کلیسای صلیبی
cross-gable
U
[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter
U
[آرایش گل چهار برگی]
cross-rail
U
اسکلت چوبی
cross-rib
U
دنده ی قوس
cross-springer
U
[دنده اریب در طاق]
cross-tree
U
[رابط عرضی دکلها]
cross stroke
U
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross vault
U
طاق چهاربخش
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall
U
دیوار همبر
cross wall
U
دیوار پلهای عرضی
cross weight
U
وزن ناخالص
cross wind
U
باد جانبی
cross wires
U
سیمهای متقاطع
cross wise
U
صلیب وار
cross wise
U
چلیپایی ضربدری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com