Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cross-checking
U
بررسی متقابل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
checking
U
تحقیق
checking
U
نرم افزاری که در برنامه یا نوشتار داده یا کد آن خطایی را پیدا میکند
checking
U
کد تصحیح خطا
checking
U
امتحان
checking
U
ازمایش
checking
U
وارسی
checking
U
بررسی
checking
U
مقابله
self checking
U
خود رس
checking out
U
تسویه حساب
cargo checking
U
بازرسی کردن محمولات
loop checking
U
مقابله حلقه
checking account
U
حساب جاری بانکی
character checking
U
تست کاراکتری
checking of goods
U
بررسی امتعه
cargo checking
U
بازرسی بار
desk checking
U
بررسی دستی
board checking
U
تنه
We will be checking out around noon.
ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
checking accounts
U
حساب جاری
checking accounts
U
حساب جاری بانکی
checking account
U
حساب جاری
checking program
U
برنامه مقابله کننده
parity checking
U
مقابله توازن
error checking
U
بررسی خطا
marginal checking
U
بررسی مرزی
double-checking
U
کیش دوبل
desk checking
U
فرایند بررسی بوسیله دست مقابله رومیزی
parity checking
U
توازن سنج
parity checking
U
بررسی توازن
parity checking
U
بازبینی مقایسه
self checking code
U
رمز خودرس
self checking number
U
عدد خودرس
sequence checking
U
مقابله ترتیبی
sequence checking
U
کنترل متوالی
jab checking
U
فروبردن غیرمجاز مستقیم چوب لاکراس به بدن حریف
cross way=cross road
U
چهارراه
cross
U
عرضی
cross
U
پیوندی
cross
U
گذشتن
cross
U
متقاطع
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
U
سانتر کردن
cross
U
حرکت سمتی
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
عبور کردن
cross
U
قطع کردن متقاطع کردن
st.g's cross
U
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
on the cross
U
بطوراریب
to take the cross
U
صلیب بدوش گرفتن
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tell
U
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell
U
خبر دادن
cross over
U
درو از عقب
cross over
U
همگذری
cross out
U
قلم زدن
cross
U
تقاطع
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
U
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
U
حدوسط ممزوج
cross
U
علامت ضربدر یاباضافه
cross
U
چلیپا
cross
U
خاج
cross
U
صلیب
to be cross about something
U
دلخور بودن از چیزی
cross (something) out
<idiom>
U
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross
U
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross
U
دورگه
cross
U
اختلاف مرافعه
cross
U
مصادف شدن با
cross
U
عبوردادن
cross
U
خط بطلان کشیدن بر
cross
U
قلم کشیدن بروی
cross
U
دورگه کردن
cross
U
نادرستی
cross
U
تقلب
cross
U
روبروشدن قطع کردن
cross stroke
U
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch
U
بخیه دوزی بچپ وراست
cross support
U
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross swords
U
دست و پنجه نرم کردن
cross talk
U
تداخل صداها در تلفن
cross talk
U
القاء
cross stay
U
بست چلیپا
cross stay
U
تقویت صلیبی
cross slide
U
کشوی لغزنده عرضی
cross section
U
رویه برش
cross section
U
سطح مقطع عرضی
cross servicing
U
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross talk
U
تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk
U
تداخل صحبت
cross talk
U
تداخل صدا
cross wires
U
سیمهای متقاطع
cross wind
U
باد جانبی
cross weight
U
وزن ناخالص
cross wall
U
دیوار پلهای عرضی
cross wall
U
دیوار همبر
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault
U
طاق چهاربخش
cross validation
U
وارسی اعتبار
cross tree
U
رابط عرضی دکلها
cross traverse
U
تراورس عرضی
cross trail
U
جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail
U
جاده عرضی
cross tip
U
پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust
U
تراست ناخالص
cross product
U
ضرب خارجی
[ریاضی]
cross wise
U
صلیب وار
cross section
U
مقطع
cross section
U
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross over point
U
نقطه الحاق مسیرها
cross peaks
U
پیکهای چلیپایی
cross piece
U
تیر عرضی
cross plane
U
رنده کردن
cross pointing
U
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination
U
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross over point
U
نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point
U
نقطه همگذری
cross loading
U
مخلوط کردن بارها
cross magnetizing
U
میدان مغناطیسی متقابل
cross member
U
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation
U
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile
U
شیر یا خط
cross product
U
ضرب برداری
[ریاضی]
cross products
U
حاصلضرب ضربدری
cross purpose
U
قصد مغایر
cross roads
U
همبر راست گوشه
cross roll
U
نورد عرضی
cross section
U
مقطع عرضی
cross section
U
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section
U
برش عرضی
cross section
U
سطح مقطع موثر
cross section
U
سطح مقطع
cross section
U
نیمرخ عرضی
cross roads
U
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road
U
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross purpose
U
قصد متقابل
cross question
U
استنطاق
cross question
U
بازجویی
cross question
U
سئوال بطریق استنطاق
cross reaction
U
سطح مقطع
cross refer
U
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road
U
چهارراه
cross road
U
تقاطع جاده
cross loading
U
تقسیم بارهای هواپیما
cross wise
U
چلیپایی ضربدری
cross-banded
U
[روکشی با تارهای عمود]
criss-cross
U
همبر کردن
criss-cross
U
چلیپایی کردن
criss-cross
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-cross
U
برخورد
Celtic cross
U
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle
U
[گوشواره عرضی کلیسا]
criss-cross
U
سوتفاهم
criss-cross
U
سردرگمی
cross-beam
U
تیر افقی
cross-bond
U
آجرچینی فلمنگی
cross-brace
U
بادبند چپ و راست
criss-cross
U
طرحچلیپایی
criss-cross
U
امضای اشخاص بیسواد
criss-cross
U
همبر
criss-cross
U
پایی
victoria cross
U
صلیب ویکتوریا
trolley cross over
U
صلیب ترن برقی
criss-cross
U
دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross
U
بهطور متقاطع حرکت کردن
cross stitches
U
کوکضربدری
cross rail
U
نردهمیانی
cross-Channel
U
عبور
cross handle
U
ضامنضربدری
criss-cross
U
به طور ضربدر
criss-cross
U
یکوری
criss-cross
U
کج
cross-Channel
U
برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes
U
عدم تفاهم
She is cross eyed.
U
چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off.
U
خط زدن
at cross purposes
<idiom>
U
راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind
<idiom>
U
فکرکردن
double-cross
<idiom>
U
گول زدن
Cross your heart!
<idiom>
U
راستگو باش !
[صادقانه بگو!]
cross-doomed
U
کلیسای گنبددار
to cross the arms
U
دست بسینه گذاشتن
cross-church
U
کلیسای صلیبی
cross-wing
U
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
dedication cross
U
صلیب مقدس
high cross
U
[صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
olympic cross
U
صلیب المپیک
moto cross
U
مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
Lantern-cross
U
صلیب سنگی
maltese cross
U
صلیب
Latin cross
U
صلیب رومی
line cross
U
تقاطع خط
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
inverted cross
U
بالانس صلیب
invention of the cross
U
جشن یافتن صلیب
greek cross
U
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...