English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross bones U شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bones U عظم
bones U تقاضاکردن
d.'s bones U طاس تخته نرد
bones U خواستن درخواست کردن
bones U استخوان بندی گرفتن یا برداشتن
bones U استخوان
he was a skin and bones U همه پوست واستخوان بود
to make old bones U عمر دراز کردن
funny bones U خوش مزگی
funny bones U شوخی
funny bones U استخوان ارنج
bones of contention U مایه نفاق
skin and bones <idiom> U خیلی لاغر
make no bones about something <idiom> U رک و پوست کنده گفتن
make no bones about something <idiom> U هیچ رازی نداشتن
palatine bones U استخوانهای کامی استخوانهای کام
chilled to the bones <idiom> U احساس یخ زدگی
to be corrupt to the bones <idiom> U تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
dry bones U ادم لاغر
dry bones U پوست واستخوان
not to make old bones U جوانمرگ شدن
chilled to the bones <idiom> U نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
marrow bones U استخوان مغز دار
marrow bones U زانو
marrow bones U قاب زانو
I felt it it in my bones. I had a hunch. U بدلم برات شده بود
raw head and bloody bones U یک سرودو گوش
raw head and bloody bones U سروسیاه ودندان سفید
cross way=cross road U چهارراه
cross U مصادف شدن با
cross U متقاطع
cross U عرضی
cross U عبوردادن
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U سانتر کردن
cross U روبروشدن قطع کردن
cross U دورگه کردن
cross U تقاطع
cross U عبور کردن
cross U حرکت سمتی
cross U پیوندزدن کج خلقی کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U پیوندی
cross out U قلم زدن
cross tell U خبر دادن
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
on the cross U بطوراریب
cross over U همگذری
st.g's cross U چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross U تقلب
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
cross U قطع کردن متقاطع کردن
cross over U درو از عقب
cross U گذشتن
cross U حدوسط ممزوج
cross U علامت ضربدر در نقشه کشی
cross (something) out <idiom> U حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
cross U خط بطلان کشیدن بر
cross U صلیب
cross U خاج
cross U چلیپا
cross U علامت ضربدر یاباضافه
cross U دورگه
cross U اختلاف مرافعه
cross U نادرستی
cross U قلم کشیدن بروی
cross stroke U فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross support U نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross swords U دست و پنجه نرم کردن
cross talk U تداخل صداها در تلفن
cross talk U القاء
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay U بست چلیپا
cross stay U تقویت صلیبی
cross section U رویه برش
cross section U سطح مقطع عرضی
cross servicing U خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross slide U کشوی لغزنده عرضی
cross talk U تداخل صحبت
cross talk U تداخل صدا
cross wise U صلیب وار
cross wind U باد جانبی
cross weight U وزن ناخالص
cross wall U دیوار پلهای عرضی
cross wall U دیوار همبر
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross validation U وارسی اعتبار
cross tree U رابط عرضی دکلها
cross traverse U تراورس عرضی
cross trail U جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail U جاده عرضی
cross vault U طاق چهاربخش
cross tip U پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust U تراست ناخالص
cross product U ضرب برداری [ریاضی]
cross wires U سیمهای متقاطع
cross section U مقطع
cross peaks U پیکهای چلیپایی
cross piece U تیر عرضی
cross plane U رنده کردن
cross pointing U ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination U گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products U حاصلضرب ضربدری
cross over point U نقطه الحاق مسیرها
cross over point U نقطه تقاطع مسیر رژه
cross loading U مخلوط کردن بارها
cross magnetizing U میدان مغناطیسی متقابل
cross member U عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation U مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile U شیر یا خط
cross examine U استنطاق کردن
cross over point U نقطه همگذری
cross purpose U قصد مغایر
cross purpose U قصد متقابل
cross roll U نورد عرضی
cross section U مقطع عرضی
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section U برش عرضی
cross section U سطح مقطع موثر
cross section U سطح مقطع
cross section U نیمرخ عرضی
cross section U نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross roads U همبر راست گوشه
cross roads U تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross question U استنطاق
cross question U بازجویی
cross question U سئوال بطریق استنطاق
cross reaction U سطح مقطع
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road U چهارراه
cross road U تقاطع جاده
cross road U محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross loading U تقسیم بارهای هواپیما
cross wise U چلیپایی ضربدری
at cross purposes <idiom> U راه خطا واشتباه
criss-cross U به طور ضربدر
cross-springer U [دنده اریب در طاق]
cross-rib U دنده ی قوس
cross-rail U اسکلت چوبی
cross handle U ضامنضربدری
cross rail U نردهمیانی
cross stitches U کوکضربدری
cross-Channel U عبور
criss-cross U یکوری
criss-cross U کج
criss-cross U سردرگمی
criss-cross U سوتفاهم
criss-cross U برخورد
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-cross U چلیپایی کردن
criss-cross U همبر کردن
criss-cross U دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
cross-Channel U برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes U عدم تفاهم
cross-aisle U [گوشواره عرضی کلیسا]
Celtic cross U [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
Cross your heart! <idiom> U راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom> U گول زدن
cross one's mind <idiom> U فکرکردن
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross-quarter U [آرایش گل چهار برگی]
cross-banded U [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam U تیر افقی
She is cross eyed. U چپ چشم است ( لوچ )
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
To cross out . To strike off. U خط زدن
cross-gable U [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-church U کلیسای صلیبی
cross-doomed U کلیسای گنبددار
cross-brace U بادبند چپ و راست
cross-bond U آجرچینی فلمنگی
criss-cross U طرحچلیپایی
criss-cross U امضای اشخاص بیسواد
line cross U تقاطع خط
maltese cross U صلیب
moto cross U مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
olympic cross U صلیب المپیک
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Latin cross U صلیب رومی
pectoral cross U چلیپایی روی سینه
pectoral cross U صلیب سینه
inverted cross U بالانس صلیب
invention of the cross U جشن یافتن صلیب
cross word U جدول لغز
cyclo cross U مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross product U ضرب خارجی [ریاضی]
Don't be cross with me. U از من دلخور نباش.
geneva cross U صلیب سرخ
greek cross U صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
trolley cross over U صلیب ترن برقی
Lantern-cross U صلیب سنگی
high cross U [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
cross-wing U [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com