English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bonus baby U بازیگر با پیش پرداخت زیاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bonus U انعام
bonus U پاداش قرضه
bonus U کمک هزینه انعام
bonus U پرتاب پنالتی اضافی
bonus U کمک مساعده
bonus U جایزه
bonus U حق الامتیاز سودقرضه
bonus U پرداخت اضافی
bonus U پاداش
capital bonus U سود حاصل از سرمایه
capital bonus U سودسهام معادل کلمه dividened stock میباشد
bonus situation U خطای تیم به حد نصاب
bonus pass U پاس زمینی
incentive bonus scheme U طرح پاداش تشویقی
baby U شیرخواره
baby U اسب دوساله
baby U نوازش کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
baby U نوزاد
baby U طفل
baby U کودک
baby U بچه
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
to get rid of a baby U بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
baby carriage U کالسکهی بچه
rag baby U عروسک کهنهای
baby-talk U زبان بچهگانه
baby carriage U صندلی چرخدار بچه
baby carriages U کالسکهی بچه
baby carriages U صندلی چرخدار بچه
baby buggy U کالسکه بچه
baby-minder U شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
The baby is restless. U نوزاد بی تابی می کند
The baby is there months old . U نوزاد سه ماهه است
The baby spat out the pI'll. U نوزاد قرص را تف کرد بیرون
To wean a baby. U بچه ای را از شیر گرفتن
baby doll U لباسزیر
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
baby-sitting U از بچه نگاهداری کردن
baby-sitting U بچه داری کردن
baby-sits U از بچه نگاهداری کردن
baby-sits U بچه داری کردن
baby-sit U از بچه نگاهداری کردن
baby-sit U بچه داری کردن
baby-sat U از بچه نگاهداری کردن
baby-sat U بچه داری کردن
baby sit U از بچه نگاهداری کردن
baby sit U بچه داری کردن
baby-sitters U بچه نگهدار
baby-sitter U بچه نگهدار
baby boom U پرزائی
baby sitter U بچه نگهدار
baby siphon U سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
baby linen U قنداق
blue baby U طفلی مبتلا به یرقان ازرق
baby house U عروسک خانه
cry baby U نی نی کوچولو
baby farm U محل نگهداری کودکان
eye baby U تصویر شخص در مردمک چشم
baby converter U مبدل کوچک
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
test-tube baby U بچهایکهخارجازرحممادررشدکند
the baby takes notice U بچه ملتفت است
the baby takes notice U بچه می فهمد
the baby takes notice U بچه باهوش است
The baby was kicking and scraming . U نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com