English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
baby farm U محل نگهداری کودکان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
farm U کشتزار
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
farm out U اجاره دادن زمین مزروعی
farm U اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farm U باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farm U کشت زار
farm U زمین مزروعی
farm U پرورشگاه حیوانات اهلی
farm U مزرعه
farm U اجاره دادن به
farm U کاشتن زراعت کردن در
farm hand U پالیزگر
farm labors U کارگران کشاورزی
oyster farm U پرورشگاه صدف
farm house U خانه رعیتی
farm labors U کارگران مزارع
family farm U مزرعه خانوادگی
farm hands U کارگر مزرعه
farm hands U کشتیار
dry farm U دیم کاری
collective farm U مزرعه اشتراکی
collective farm U کلخوز
dry farm U مزرعه دیم
dairy farm U مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی
poor farm U مزرعه اردوی کار
farm surplus U مازاد کشاورزی
tree farm U خزانه درخت
tree farm U محوطه درخت کاری جنگل
farm hand U کارگر مزرعه
farm-yard U حیاط مزرعه
farm-house U خانه رعیتی
tank farm U محوطه مخازن نفت وغیره
farm hand U کشتیار
ostrich farm U پرورشگاه شتر مرغ
fish farm U پرورشگاه ماهی
farm yields U بازده کشاورزی
farm yields U بازده مزرعه
farm yard U حیاط مزرعه
farm yard U حیاط کشت زار
farm hands U پالیزگر
farm technology U روش فنی کشاورزی تکنولوژی کشاورزی
work farm U اردوی کار اجباری زندانیان
farm price supports U حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
baby U کودک
baby U مانندکودک رفتار کردن
baby U بچه
baby U نوزاد
baby U نوازش کردن
baby U شیرخواره
baby U اسب دوساله
baby U طفل
baby carriages U صندلی چرخدار بچه
baby carriages U کالسکهی بچه
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
to get rid of a baby U بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
baby doll U لباسزیر
baby buggy U کالسکه بچه
baby-minder U شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
baby-talk U زبان بچهگانه
The baby spat out the pI'll. U نوزاد قرص را تف کرد بیرون
To wean a baby. U بچه ای را از شیر گرفتن
The baby is there months old . U نوزاد سه ماهه است
The baby is restless. U نوزاد بی تابی می کند
baby carriage U صندلی چرخدار بچه
baby carriage U کالسکهی بچه
baby sitter U بچه نگهدار
baby-sitters U بچه نگهدار
baby-sitting U از بچه نگاهداری کردن
baby-sitting U بچه داری کردن
baby-sits U از بچه نگاهداری کردن
baby-sits U بچه داری کردن
baby-sit U از بچه نگاهداری کردن
baby-sit U بچه داری کردن
baby-sat U از بچه نگاهداری کردن
baby-sat U بچه داری کردن
baby sit U از بچه نگاهداری کردن
baby sit U بچه داری کردن
baby-sitter U بچه نگهدار
baby boom U پرزائی
baby converter U مبدل کوچک
rag baby U عروسک کهنهای
bonus baby U بازیگر با پیش پرداخت زیاد
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
eye baby U تصویر شخص در مردمک چشم
cry baby U نی نی کوچولو
blue baby U طفلی مبتلا به یرقان ازرق
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
baby siphon U سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
baby linen U قنداق
baby house U عروسک خانه
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
the baby takes notice U بچه باهوش است
the baby takes notice U بچه می فهمد
test-tube baby U بچهایکهخارجازرحممادررشدکند
the baby takes notice U بچه ملتفت است
The baby was kicking and scraming . U نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com