Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The worst wheel of the cart creaks most.
<proverb>
U
بدترین چرخ گارى ,از همه بیشتر غرغر مى کند .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
creaks
U
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaks
U
شکوه وشکایت کردن
creaks
U
صدای غوک دراوردن
wheel measurement
[ wheel measuring]
U
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
go cart
U
چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
cart
U
گاری
cart
U
دوچرخه
go cart
U
گوکارت
go-cart
U
چرخ بچگانه
go-cart
U
تخت روان
go cart
U
روروک
cart
U
چرخ باگاری بردن
cart
U
ارابه
golf cart
U
گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
tip cart
U
چرخ خاکروبه خالی کنی
dandy cart
U
چرخ فنری شیرفروشان
dog cart
U
یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
watering cart
U
اب پاش
cart crossing
U
گذرگاه ارابه
cart blanche
U
اختیار نامحدود
lifting cart
U
جرثقیل دستی
[یا برقی]
با دو شاخه
shopping cart
U
گاری خرید
mail cart
U
گاری پست
hand cart
U
ارابه دستی
hand cart
U
چرخ دستی
mail cart
U
ارابه پستی
push cart
U
چرخ دستی
reel cart
U
چرخ سیم کشی با قرقره چرخ سیم کشی
put the cart before the horse
<idiom>
U
انجام کارها بدون نظم
electric golf cart
U
ماشینگلف
if worst comes to worst
<idiom>
U
بدی پشت بدی
worst-ever
U
بدترینشرایطممکناززمانخلقچیزی
to be over the worst
<idiom>
U
از خطر جستن
get the worst of
<idiom>
U
رنج بردن ،مغلوب شدن
let him do his worst
U
هرچه ازدستش برمیاید بکند
to be over the worst
<idiom>
U
پشت سرگذاشتن بحران
to be over the worst
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
i got the worst of it
U
بدترازهمه نصیب من شد
he is at his worst
U
بدترازهروقت است
worst
U
امتیاز اوردن
worst-
U
شکست دادن وخیم شدن
worst-
U
امتیاز اوردن
worst-
U
بدتر ازهمه .
worst-
U
بدترین
worst
U
شکست دادن وخیم شدن
worst
U
بدترین
worst
U
بدتر ازهمه .
be your own worst enemy
<idiom>
U
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
worst-case
U
بدترین وضع یا احتمال
worst-case
U
بدبینانهترین
worst case scenario
U
بدترین شکل قضیه
worst-case scenario
U
بدترین شکل قضیه
worst-case scenario
U
بدترین حالت
a felon of the worst description
U
بدترین جور گناهکار
worst case scenario
U
بدترین حالت
cattle
[rooms]
of the worst description
U
دام
[اتاق]
در بدترین وضعیت
worst amoung permitted things
U
ابغض الحلال
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
U
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
to be a fifth wheel
[to be in the way]
U
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
wheel
U
رل ماشین
wheel
U
چرخش
wheel
U
دور
wheel well
U
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel
U
چرخ
fifth wheel
U
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
be a fifth wheel
<idiom>
U
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
fifth wheel
U
چرخپنجم
third wheel
U
سومینچرخدنده
He's a fifth wheel.
U
او
[مرد]
آدم زایدی است.
to take the wheel
U
پشت رل نشستن
wheel
U
گردش ناو
wheel
U
ساسایی
wheel
U
جاروب کردن با پا
wheel
U
اتحادیه ورزشی
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
U
دوک نخ ریسی
wheel
U
چرخ نخ ریسی
wheel
U
چرخ طایر
wheel
U
گرداندن
wheel
U
چرخ سمباده
four wheel
U
چهارچرخه
wheel
U
چرخیدن
striker wheel
U
چرخهضارب
centre wheel
U
چرخهمیانی
wheel spanner
U
چرخ کش
banding wheel
U
چرخهچرخنده
tracing wheel
U
چرخهترسیم
turning wheel
U
چرخهسفالگری
wheel chock
U
مانعچرخ
wheel cylinder
U
سیلندرچرخدنده
wheel wright
U
چرخ ساز
wheel head
U
سرچرخدنده
wheel spoke
U
پره چرخ
wheel tractor
U
فرمانتراکتور
wheel sucker
U
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel trim
U
قالپاق
adjustment wheel
چرخ متحرک
worm wheel
U
پیچ حلزونی
worm wheel
U
دنده کرمی شکل
front wheel
U
چرخجلو
modulation wheel
U
چرختعدیلصدا
pitch wheel
U
چرخکوککردن
fourth wheel
U
چهارمینچرخهای
hand-wheel
U
چرخدستی
large wheel
U
چرخبزرگ
escape wheel
U
دندهخلاص
drive wheel
U
چرخدنده
catherine wheel
U
رجوع شود به pinwheel
press wheel
U
چرخفشار
rotating wheel
U
چرخهدوار
spoked wheel
U
چرخاسبوکد
chain wheel B
U
زنجیریچرخهیب
chain wheel A
U
زنجیریچرخهیA
worm wheel
U
چرخ دنده حلزونی
main wheel
U
چرخاصلی
wheel barrow
U
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
dog-wheel
U
دماغه
dog-wheel
U
استوانه
wheel gloves
U
دستکش رانندگی
cogged wheel
U
چرخ دنده
brake wheel
U
چرخ دندانه دار
toothed wheel
U
چرخ دندانه دار
cogged wheel
U
چرخ دندانه دار
cog wheel
U
چرخ دنده
cathedrian wheel
U
پنجره چرخی
spinning wheel
U
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
Barlow's wheel
U
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
forged wheel
U
چرخ آهنگری شده
steered wheel
U
چرخ هدایت شده
cast wheel
U
چرخ ریختگی
adjustable wheel
U
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel
U
چرخی که در دو جهت بگردد
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
I feel like a fifth wheel.
U
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
to spin a wheel
U
چرخی را تند چرخاندن
wheel brace
U
آچار چرخ خودرو
wheel wrench
U
آچار چرخ خودرو
wheel barrow
U
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel and deal
<idiom>
U
persian wheel
U
چرخاب
gear wheel
U
چرخ دنده
gear wheel
U
چرخ دندانه دار
free wheel
U
حرکت بدون رکاب زدن
four wheel brake
U
ترمز چهار چرخ
fly wheel
U
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel
U
چرخ لنگر فلایول
fly wheel
U
چرخ لنگر
fly wheel
U
چرخ طیار
ferris wheel
U
چرخ فلک
ferris wheel
U
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
grinding wheel
U
چرخ سمباده
grinding wheel
U
چرخ سنگ زنی
paddle wheel
U
چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
overshot wheel
U
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
mill wheel
U
چرخ یا پره اسیاب
magnet wheel
U
چرخ رتور
magnet wheel
U
چرخ گردنده
impluse wheel
U
چرخ فشار مستقیم
idler wheel
U
چرخ طیار
idler wheel
U
چرخ هرزگرد
idler wheel
U
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel
U
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel
U
چرخ دستی
gyro wheel
U
rotor gyro
grinding wheel
U
چرخ سنباده
emery wheel
U
چرخ سمباده
driving wheel
U
چرخ گرداننده
driving wheel
U
چرخ محرک
balance wheel
U
رقاص ساعت
all wheel drive
U
محرک تمام چرخها
activity wheel
U
گردونه فعالیت
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel
U
چرخ سمباده
four wheel drive
U
محرک چهار چرخ
steering wheel
U
غربالک
steering wheel
U
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel
U
چرخ فرمان
steering wheel
U
رل
spare wheel
U
چرخ زاپاس
spinning wheel
U
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel
U
چرخ طیار
spinning wheel
U
دوک نخ ریسی
band wheel
U
چرخ تسمه خور
brake wheel
U
ترمز چرخها
four-wheel drive
U
محرک چهار چرخ
daisy wheel
U
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel
U
چرخ سمباده
crown wheel
U
چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel
U
صفحه تنظیم کننده
control wheel
U
صفحه کنترل
color wheel
U
گردونه رنگ امیزی
cog wheel
U
چرخ دندانه دار
chain wheel
U
چرخ زنجیر
capstan wheel
U
چرخ لنگر فلایویل
capstan wheel
U
چرخ دوار
buffing wheel
U
چرخ سنباده
buff wheel
U
چرخ سنباده
break wheel
U
چرخ قطع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com