English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
work week U کارهفته
head work U کار فکری
head work U فکر روشن
head work U زینت مخصوص سنگ سرطاق
boss U نقش برجسته تهیه کردن
boss U قبه
boss U برجستگی
boss U گل میخ
boss U برامدگی تزیینی
boss U ارباب برجسته
boss U تکیه گاه یاتاقان شفت ها
boss U پشت بند حصیری هدف
boss U ناف روی قطعات ریختگی قوز
He is not the boss for nothing. U بیخود نیست رئیس شده
boss U کارفرما
boss U گلمیج برجستگی
boss U رئیس کارفرما
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
boss U اربابی کردن
boss formerly boce U [بلوک منبت کاری شده برجسته]
straw boss U مباشرکارگران
He is in bad with the boss. U با رئیس اش بد است
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
straw boss U وردست سر عمله
boss-eyed U چشمهایبهطرفهم
The suggestion didn't go down very well with our boss. U کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
He is the boss . He runs the show. U اوهمه کاره است
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
He seems to be a level – headed ( rational and knowledgeale ) boss . U رئیس فهمیده ای بنظر می رسد ( می آید )
worked U اثارادبی یا هنری
worked U کارخانه
worked U استحکامات
worked U کارکردن
worked U موثر واقع شدن
worked U عملی شدن
worked U عمل کردن
worked U نوشتجات
worked U زیست عمل
worked U وفیفه
worked U عملکرد
It worked. U آن کار کرد.
worked U شغل
worked U کار
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
worked U کوشش
Everything worked out well. U همه چیز جور در آمد ( وسایل کار فراهم شد )
worked up <idiom> U عصبانی ،نگران
worked up U ازکار در امده
worked up U ترغیب شده
worked up U تهییج شده
worked U فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
worked U انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
worked U کار کردن
worked U موثر واقع شدن عملی شدن کار
worked U قطعه کار
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
per week U هر هفته
A whole week U یک هفته تمام
for a week U برای یک هفته
a week U یک هفته
this d. a week U یک هفته از امروز
next week U هفته گذشته
last week U هفته گذشته
week U هفته
week U هفت روز
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
tarred worked U قیر اندود کاری
over worked man U مهره شطرنج پر مسئولیت
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
passion week U هفته مصیبت
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
gang week U هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
A week from today U هفت روز پس از امروز
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
week end U اخر هفته
week day U روز معمولی هفته
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
tomorrow week U هشت روز دیگر
She is week and wet. U آدم شل و ولی است
to morrow week U از فردا یک هفته
Holy Week U هفتهی مقدس
rag week U هفتهایکهدرآنبرایامورخیریهپولجمعمیکنند
inside of a week U کمتر از یک هفته
inside of a week U در یک هفته کمتر
gold worked steel U فولاد اصلاح شده
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
The people wondered how the contraption worked. U مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
I drew blank every time . None of my tricks worked . U هر نقشی زدم نگرفت ( ناموفق ماندم )
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
some two hours U یک دو ساعتی
at all hours <adv.> U هر بار
off hours U ساعات فراغت
off hours U ساعات بیکاری
at all hours <adv.> U همیشه
at all hours <adv.> U درهمه اوقات
hours U وقت
hours U 06 دقیقه
hours U مدت کم
hours U ساعت
keep early hours U زود خوابیدن و زود برخاستن
idle hours U ساعتهای بیکاری
keep late hours U دیر خوابیدن و دیر برخاستن
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
visiting hours ساعات ملاقات
the small hours U ساعات بعد از نیمه شب
keep late hours U دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
keep regular hours U ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
small hours ساعات عبادت صبحگاهی
During the rush hours. درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
licensing hours زمان مجاز
keep bad hours U دیر خوابیدن و دیر برخاستن
kilowatt hours U کیلووات در ساعت
keep good hours U زود خوابیدن و زود برخاستن
lighting hours U زمان روشنایی یا سوختن
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
man-hours U جمع تعداد ساعات کار
Outside office hours. U خارج از وقت اداری
man-hours U نفرساعت
impatient hours U ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
vacant hours U ساعات بیکاری یا فراغت
hours of labor U ساعات کار
hours of business U ساعتهای کاری
silent hours U ساعات خواب
small hours U سحرگاهان
business hours U ساعت کاری
man hours U نفر در ساعت
dead hours U ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead hours U ساعات خاموشی در شب
canonical hours ساعات رسمی نماز یا عقد
out of [outside] office hours U خارج از ساعات اداری
hours of worship ساعات پرستش یا نماز
office hours U ساعات کار
thoughtful hours U ساعات فکر
waking hours U ساعات بیداری
to keep late hours U دیر برخاستن
to keep late hours U دیر خوابیدن
office hours U ساعات اداری
business hours U ساعت اداری
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
thoughtful hours U ساعات تفکر
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Far into the night . Into the early hours. U تا دم دمهای صبح
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
pleasant hours fly fast. <proverb> U عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
Pleasant hours fly fast. <proverb> U لحظات خوش زود می گذرد.
The reporter was held at the checkpoint for several hours. U خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
To go to work . to start work . U سر کار رفتن
share U بخش کردن
share U توسط کاربران دیگر شبکه است
share U بهره قسمت
share U بخش
share U پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
share U فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share U فرض
share-out U سهمبندیشده
share U روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share U حصه
share U قیچی کردن
to share out U بخش کردن
share U شرکت داشتن در سهم بردن
share U دانگ
What about my share? U پس حق من چه شد ؟
share U سهم بردن
share [in] U شرکت [سهم] [در]
share U تسهیم کردن
share U تقسیم کردن
share U سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share U دایرکتوری
share U که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share U IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
to share out U تقسیم کردن
share U سهم
share U حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share U باس مورد استفاده
share U برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share U استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share U سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share U یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
share U پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
share cropper U زارع سهم گیر
apple share U اپل شر
share holder U دارنده سهام صاحب سهام
share holder U سهامدار
share holding U سرمایه گذاری در سهام
Please let me take a share in the expenses. U اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
share of inheritance U سهم الارث
share in cash U سهم نقدی
share list U صورت بهای سهام شرکتها
capital share U سهم سرمایهای
share cropper U مستاجر
ordinary share U سهام عادی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com