English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rock-hard U بینهایتسخت
It is as hard as rock. U مثل سنگ سفت است
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
rock U جنبیدن
rock U خاره
rock U تکان دادن
rock-like U صخرهمانند
the rock U جبل الطارق
rock U تکان نوسانی دادن
rock U جنباندن نوسان کردن
rock U صخره
rock U حرکت دورانی بال به دور بدنه
rock U جنباندن
rock U تکان
rock U جنبش
rock U سنگ خاره صخره
rock U تخته سنگ یا صخره
rock U سنگ
rock wash U پوشش سنگی
hand placed rock U سنگفرش فکافته
rock basin U حوضهرودصخراهای
rock-climbing U صخرهنوردی
rock-climber U صخرهنورد
rock pool U استخرکوچک
rock music U موسیقیRock
rock step U پایهصخرهای
rock rubble U ریزش سنگ
fall of rock U ریزش سنگ
eruptive rock U سنگ بیرون ریخته
bed rock U سنگ کف
bed rock U سنگ مادر
bituminous rock U سنگ قیری
broken rock U صخره
cap rock U پوش سنگ
crystalline rock U سنگ بلوری
detrital rock U سنگ اواری
To stand like rock . U مانند کوه ایستادن
almond rock U گزبادامی
rock cork U پنبه کوهی
eruptive rock U سنگ خروجی
rock bound U دشوار
impervious rock U تختهسنگغیرقابلنفوذ
rock flint U سنگ اتشزنه سیاه
rock candy U نبات
rock candy U تبرزد
rock crystal U سنگ بلور
rock dove U کبوتر کوهی
rock drill مته سنگ شکن
rock dyke U سنگریز
rock fill U سنگریز
rock erosion U از بین رفتن سنگ در اثرخراش
rock brake U بسفایج معمولی
rock bound U دیریاب
rock bound U محاط بصخره
igneous rock U سنگ اذرین
igneous rock U سنگ اذرین سنگ اتشفشانی
layer of rock U لایه سنگی
layer of rock U طبقه سنگی
mantle rock U سنگپوش
phosphate rock U سنگ فسفات
rock bound U خاره بست
rock bound U سنگ بست
rock fever U حصبه جبل الطارق
rock flour U سنگارد
rock flour U ارده سنگ
rock work U خاره یا صخره مصنوعی
rock work U کوه مصنوعی
rock work U دیوار کوه نما
to rock to sleep U جنباندن
to rock to sleep U خواب کردن
to stumble against a rock U گیرکردن به سنگ یاخوردن به سنگ
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
vitreous rock U سنگ شیشه نما
rock wool U پشم کوهی
rock facing U سنگریز حفافتی
rock toe U سنگچین پایاب
rock goat U بزکوهی
rock goat U مرال
rock hewn U از کوه کنده شده
rock oil U نفت
rock pigeon U کبوتر کوهی
rock pitons U انواع میخهای سنگ نوردی
rock scorpion U کسیکه که درجبل الطارق زاییده شود
rock sucker U مارماهی دریایی
volcanic rock U سنگ خروجی
to rock the boat <idiom> U گرد و خاک به پا کردن [اصطلاح مجازی]
rock the boat <idiom> U واژگون کردن
rock and roll U رقص بحنبان وبچرخان
rock bottom U کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock-bottom U کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock'n'roll U رقص بحنبان وبچرخان
rock'n'roll U رقص راک اندرول
igneous rock U سنگ خروجی
as steady as a rock <idiom> U مثل کوه [استوار و ثابت]
rock and roll U رقص راک اندرول
rock salt U نمک سنگی
As firm as a rock . U به محکمی آهن ( سنگ )
rock garden U باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock gardens U باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
bed rock ledge U لایه سنگی کف بستر
rock fill dam U سد سنگی
natural rock asphalt U سنگ قیر
to make the party rock U جشن را گرم کردن
rock-bottom price U کمترین قیمت
sluiced rock fill U سنگریز ابپاشی شده با فشار
rock fill dam U سد سنگریز
zone of rock flowage U منطقه سنگهای روان
to hit rock bottom U از نظر روحی خرد شدن
zone of rock fracture U ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
A big rock rolled down the mountain. U سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
hard U سخت
hard by U نزدیک
hard by U درنزدیکی
hard U قوی
it is hard to say U به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
it is not very hard U چندان سخت نیست
hard U مشکل شدید
hard U سفت
hard up U جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard U دشوار
hard U سخت گیر نامطبوع
hard U زمخت
hard U دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard U سخت در مقابل نرم
hard U خطای موقت در سیستم
hard U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard U متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard U تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard U کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard U مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard U مستقیما درمسیر موردنظر
hard U که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard U خطا
hard-up U جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard U بسرعت
hard U بشدت
hard U خسیس درمضیقه
hard U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard U یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard to please U نازک نارنجی سخت راضی شو
hard to please U مشکل پسند
hard right U اعضایتندرویحزبسیاسی
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
However hard he tried ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
I am hard at it . U سخت مشغولم
hard up <idiom> U کمبود پول
hard on (someone/something) <idiom> U آزار دادن کسی یا چیزی
come down hard on <idiom> U به سختی تنبه کردن
it is hard to say U نمیتوان گفت
hard of d. U ناگوارا
i hard him out U سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard of d. U دیرهضم
hard times U روزگارسخت
hard surface U سطح چیزی
hard ware U فروف فلزی
hard vacuum U خلاء سخت
hard surface U رافرش کردن
hard tube U لامپ سخت
hard surface U اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard surface U سخت کردن سطحی
hard times U هنگام تنگدستی
hard wood U چوب بادوام
hard ware U فلز الات
hard shouder U شانه راست
hold hard U عجله نکنید
hold hard U صبر کنید
hard x ray U پرتو ایکس سخت
hard favoured U زشت
hard working U زحمت کش
hard working U پرکار
hard wood U چوب سخت
hard wood U چوب جنگلی
hard wood U چوب سفت
hard wing U بال صلب
hard wheat U گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard water U اب سنگین
hard water U اب سخت
hard roe U اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard line U سختگیرانه
hard-hit U درگیرمشکلی
hard-drinking U معتادبهالکل
hard porn U هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard left U اعضایتندرویحزبسیاسی
hard drink U نوشیدنیباالکلزیاد
hard time U روزگار سخت
hard hat U کلاهایمنی
hard-nosed U پشت همانداز
hard-nosed U ارغه
hard-nosed U زرنگ و واقعبین
hard-nosed U لجباز
hard-wearing U قویوبادوام
hard-won U رسیدنبههدفی
I had a very hard time ot it. U دراینکار پوستم کنده شد
hard as nails <idiom> U ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
hard feelings <idiom> U عصب وخشم
hard-nosed <idiom> U سرسخت بودن
hard pressed <idiom> U بارمسئولیت ووفیفه
To do something the hard way . to do something in a roundabout way. U لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
hard sell <idiom> U باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
These coins are very hard to come by . U این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
He is hard of hearing. U گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com