Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
by usage
U
یا معمول سابق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ci devant
U
سابق
one-time
U
سابق
former
U
سابق
whilom
U
در سابق
predecessor
U
سابق
antecedents
U
سابق
antecedent
U
سابق
predecessors
U
سابق
quondam
U
سابق
of old
U
سابق
aforegoing
U
سابق
of yon
U
مال سابق
ex-
U
سابق قدیمی
beforetime
U
سابق بر این
foregoing
U
سابق الذکر
before mentioned
U
سابق الذکر
former shampion
U
قهرمان سابق
given above
U
سابق الذکر
ex
U
سابق قدیمی
as before
<adv.>
U
مانند سابق
hitherto
U
سابق بر این
olden
U
پیشین سابق
unabated
<adj.>
U
به شدت سابق
liras
U
لیره سابق اتریش
lira
U
لیره سابق اتریش
bastille
U
زندان عمومی سابق در
lire
U
لیره سابق اتریش
antecede
U
سابق یا اسبق بودن
throwback
U
باز گشت به سابق
throwbacks
U
باز گشت به سابق
ci devant
U
متعلق بدوره سابق
ex prime minister
U
رئیس الوزرای سابق
above
سابق الذکر مذکور در فوق
as ... as ever
<adv.>
U
آنطور ... مثل همیشه
[سابق]
more frequently than ever
<adv.>
U
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
estonian
U
اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
backsliding
U
کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
usages
U
معمول
usage
U
معمول
going
U
معمول
in
U
معمول
usual
U
معمول
in-
U
معمول
in vogue
U
معمول
Serbia
U
کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهوری یوگوسلاوی است
usu
U
مخفف معمول
as usual
<idiom>
U
طبق معمول
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
it is usual with him
U
معمول اوست
slow down
<idiom>
U
از حد معمول آرامتر
in character
<idiom>
U
مثل معمول
enchorial
U
معمول متعارفی
off season
U
ارزان تر از معمول
usual conditions
U
شرایط معمول
After the usual courtesies.
U
پس از تعارفات معمول
to be in f.
U
معمول بودن
out of the ordinary
U
غیر معمول
out of the common
U
غیر معمول
off the map
U
غیر معمول
to set in
U
معمول شدن
eccentrically
U
بطورغیر معمول
vogue
U
رسم معمول
fashionably
U
مطابق معمول
normal
U
هنجار معمول
undersized
U
کوچکتر از معمول
consuetudinary
U
عادی معمول
practice
U
معمول به عادت
as usual
U
مطابق معمول
disaffirm
U
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
quite the thing
U
مطابق بارسم معمول
price current
U
صورت نرخهای معمول
such dresses are the vogue
U
اینجورلباسهامتداول معمول است
introduction
U
معمول سازی ابداع
oversleep
U
بیش از حد معمول خوابیدن
overslept
U
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps
U
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping
U
بیش از حد معمول خوابیدن
gangling
U
بلند تراز حد معمول
introductions
U
معمول سازی ابداع
institution
U
رسم معمول عرف
intercolonial
U
معمول در میان مستعمرات
it is our usual p to
U
معمول ما این است که
it is unusually large
U
ازاندازه معمول بزرگتراست
habitualness
U
معمول بودن معتادیت
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
international practice
U
طریقه معمول به بین المللی
cupola practice
U
روش معمول کوره کوپل
fair wear and tear
U
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
semidouble
U
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
substandard
U
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
shortest
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive length course
U
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
short
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive course
U
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
wide-angle
U
دارای زاویه دید بیش از معمول
wide angle
U
دارای زاویه دید بیش از معمول
unorthodox
U
دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year
U
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
extra-
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
bow-pew
U
[نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
characteristically
U
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness
U
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristic
U
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
gondolas
U
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix
U
ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
mancipation
U
یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondola
U
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
U
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
production run
U
اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
underdistance
U
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment
U
حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
postliminum
U
قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
negligence
U
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
bourgeois
<adj.>
U
از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
addressing
U
استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
non-directional design
U
طرح فراگیر
[این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
salachak
U
فرش محرابی یموتی
[این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
style
U
معمول کردن مد کردن
styling
U
معمول کردن مد کردن
styles
U
معمول کردن مد کردن
styled
U
معمول کردن مد کردن
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
pictorial rug
U
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
upper memory
U
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com