Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
out and in
U
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
delay
U
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
registers
U
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registering
U
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
register
U
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delaying
U
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delays
U
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
documented
U
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
document
U
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
documenting
U
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
wash in
U
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
horizontal
U
مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل
loop
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
shell out
U
خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد
link
U
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
read
U
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads
U
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
macroinstruction
U
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
transparently
U
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent
U
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
read
U
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads
U
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
chiromancy
U
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
skyward
U
بطرف اسمان بطرف بالا
telnet
U
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
torsion
U
پیچش
ten smus
U
پیچش
intorsion
U
پیچش
curvature
U
پیچش
deflection
U
پیچش
backing off
U
پس پیچش
deflections
U
پیچش
intortion
U
پیچش
buckling
U
پیچش
number of threads
U
تعداد پیچش ها
lock torque
U
قفل پیچش
torsion test
U
ازمایش پیچش
wrest
U
چرخش پیچش
wrested
U
چرخش پیچش
wresting
U
چرخش پیچش
wrests
U
چرخش پیچش
torsion recorder
U
ضباط پیچش
torsion modulus
U
مدول پیچش
torsion dynamometer
U
پیچش سنج
deflexion
U
انحراف پیچش
geometric twist
U
پیچش هندسی
resonantly
U
با پیچش و ارتعاش
resonances
U
پیچش صدا طنین
draw shot
U
ضربه با پیچش به عقب
curling
U
پیچش یا حلقه زنی
torque twist curve
U
منحنی گشتاور و پیچش
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
torsion resistant
U
مقاوم در برابر پیچش
eversion
U
پیچش کف پا به طرف خارج
torsional rigidity
U
استحکام در مقابل پیچش
intortion
U
پیچش ساقه انعطاف
resonance
U
پیچش صدا طنین
direction of thread
U
سوی پیچش پیچ
intorsion
U
پیچش ساقه انعطاف
crimp
U
پیچش وانقباض عضله درخواب
crimped
U
پیچش وانقباض عضله درخواب
crimps
U
پیچش وانقباض عضله درخواب
it follows that.....
U
چنین برمی اید که ....
twisting
U
دوران حول محور افقی پیچش
twist
U
دوران حول محور افقی پیچش
twists
U
دوران حول محور افقی پیچش
it piques curiosity
U
حس کنجکاوی شخص را برمی انگیزد
function subprogram
U
ریزبرنامهای که مقدارمنفردی را برمی گرداند
I can manage that.
<idiom>
U
من از پس این کار برمی آیم.
I can manage that.
<idiom>
U
خودم از پسش برمی آیم.
outswinger
U
توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
I can manage, thank you.
U
خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I shall be back this day month .
U
درست یک ماه دیگه برمی گردم
mercury delay line
U
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
pickup message
U
پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
de scrambler
U
وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند
unsettling
U
آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
He is looking for trouble.
U
دنبال شر می گردد
permanent
U
حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent
U
رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
reset
U
دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند
resets
U
دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند
Spint not against heaven,it will fall back in thy .
<proverb>
U
بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
The earth moves round the sun .
U
زمین بدور خورشید می گردد
covenants
U
که بین طرفین مبادله می گردد
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
reductase
U
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
covenant
U
که بین طرفین مبادله می گردد
endless knots
U
طرح گره بدون انتها
[که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
feedback
U
اطلاعات مربوط به تاثیرات سیگنال کنترلی روی وسیله یا ماشین که به کامپیوترکنترلی برمی گرددو
absolute address
U
وسیله ورودی مثل tablet یا mouse که مختصات نشانه گر را با بردارهای مخصوص برمی گرداند
non volatile
U
رسانه ذخیره سازی یا حافظه که داده را برمی گرداند حتی وقتی که برق قط ع شود
Everything goes back to its origin .
<proverb>
U
باز گردد به اصل خود هر چیز .
dedications
U
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication
U
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
at
U
بطرف
into
U
بطرف
levo
U
بطرف چپ
in-
U
بطرف
in
U
بطرف
proteranthous
U
دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
riffling
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
save all
U
چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
riffle
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
It was inappropriate to make such a remark .
U
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
bargain hunter
U
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
riffles
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
Unless otherwise stated .
U
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
abaft
U
بطرف عقب
on
U
بعلت بطرف
apporro
U
بطرف جلو
to win over to one's side
U
بطرف خوداوردن
aport
U
بطرف چپ کشتی
atop
U
بطرف بالا
upwards
U
بطرف بالا
cephalad
U
متمایل بطرف سر
riverward
U
بطرف رودخانه
toward
U
بطرف نسبت به
rearward
U
بطرف عقب
onwards
U
بطرف جلو
without
U
بطرف خارج
pakkorro
U
بطرف بیرون
orients
U
بطرف خاوررفتن
mesal
U
بطرف وسط
homeward
U
بطرف منزل
mesail
U
بطرف وسط
upward
U
بطرف بالا
forwards
U
بطرف جلو
homes
U
بطرف خانه
orient
U
بطرف خاوررفتن
home
U
بطرف خانه
edgewise
U
بطرف لبه
to the east of
U
بطرف مشرق
edgeways
U
بطرف جلوباشد
mediad
U
بطرف وسط
eastwards
U
بطرف مشرق
earthwards
U
بطرف زمین
earthward
U
بطرف زمین
downwards
U
بطرف پائین
manward
U
بطرف انسان
upgrade
U
بطرف بالا
upgraded
U
بطرف بالا
frontwards
U
بطرف جلو
coastwards
U
بطرف ساحل
frontward
U
بطرف جلو
dorsad
U
بطرف پشت
to
U
بطرف روبطرف
coastward
U
بطرف ساحل
with
U
بطرف درجهت
orienting
U
بطرف خاوررفتن
heavenward
U
بطرف اسمان
cityward
U
بطرف شهر
upgrading
U
بطرف بالا
upgrades
U
بطرف بالا
When one door shuts another opens.
<proverb>
U
وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
forcing
U
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces
U
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force
U
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
polder
U
زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
outward
U
بطرف خارج بیرونی
astern
U
بطرف عقب پسین
gravitate
U
متمایل شدن بطرف
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
phototropism
U
گرایش بطرف نور
lean
U
تکیه دادن بطرف
leaned
U
تکیه دادن بطرف
southeastward
U
بطرف جنوب شرقی
leans
U
تکیه دادن بطرف
stern ward
U
بطرف عقب کشتی
stern wards
U
بطرف عقب کشتی
nobbled
U
بطرف خود اوردن
outwards
U
بطرف خارج بیرونی
inboard
U
بطرف مرکز کشتی
ina northerly direction
U
بطرف شمال شمالا
southern
U
جنوبا بطرف جنوب
deasil
U
متمایل بطرف راست
northeastward
U
بطرف شمال شرقی
norther
U
بیشتر بطرف شمال
biteuro chagi
U
ضربه پا بطرف اریب
northwestwards
U
بطرف شمال غربی
upstroke
U
خط منبسط بطرف بالا
cephalad
U
متمایل بطرف راس
upthrust
U
حرکت بطرف بالا
uptilt
U
بطرف بالا کج کردن
upwell
U
بطرف بالا رفتن
athwart
U
از طرفی بطرف دیگر
ashore
U
بکنار بطرف ساحل
adaxial
U
متمایل بطرف محور
nobble
U
بطرف خود اوردن
downstroke
U
ضربه بطرف پایین
nobbles
U
بطرف خود اوردن
nobbling
U
بطرف خود اوردن
fronting
U
بطرف جلو روکردن به
gravitating
U
متمایل شدن بطرف
front
U
بطرف جلو روکردن به
gravitates
U
متمایل شدن بطرف
downswing
U
نوسان بطرف پایین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com