Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
straddle
U
گشاد نشستن
straddled
U
گشاد نشستن
straddles
U
گشاد نشستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
scrawl
U
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled
U
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling
U
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls
U
خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawl
U
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling
U
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawls
U
گشاد نشستن هرزه روییدن
Other Matches
straddled
U
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles
U
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
U
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
To walk with ones feet wide apart.
U
گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes.
U
با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
to sit out
U
نشستن بیشتر نشستن از
wider
U
گشاد
broadest
U
گشاد
wide
U
گشاد
looser
U
گشاد
reamer
U
گشاد کن
widest
U
گشاد
straddled
U
گشاد با زی
loose
U
گشاد
loosest
U
گشاد
straddle
U
گشاد با زی
loose fitting
U
گشاد
loose-fitting
U
گشاد
broad
U
گشاد
straddles
U
گشاد با زی
broader
U
گشاد
stretchy
U
گشاد شونده
slopped
U
شلوار گشاد
dilates
U
گشاد کردن
dilating
U
گشاد کردن
slop
U
شلوار گشاد
stretchiest
U
گشاد شونده
stretchier
U
گشاد شونده
dilate
U
گشاد کردن
reaming
U
گشاد کردن
slip on
U
لباس گشاد
slip-ons
U
لباس گشاد
bell mouthed
U
دهن گشاد
slopping
U
شلوار گشاد
wide mouthed
U
دهن گشاد
bigmouthed
U
دهن گشاد
dilatant
U
گشاد شونده
pajamas
U
شلوار گشاد
spacious
U
جامع گشاد
ream
U
گشاد کردن
wide eyed
U
دارای چشم گشاد
wide-eyed
U
دارای چشم گشاد
mason jar
U
کوزه دهن گشاد
astraddle
U
دارای پای گشاد
to let out
U
افشاکردن گشاد کردن
slack
U
کساد کردن گشاد
slackest
U
کساد کردن گشاد
clump block
U
قرقره دهان گشاد
oxford bags
U
شلوار خیلی گشاد
oxbags
U
شلوار خیلی گشاد
mother hubbard
U
لباس گشاد زنانه
dolman sleeve
U
استین گشاد و اویخته
Wellington
U
چکمه دهان گشاد
dalmatic
U
خرقه استین گشاد
carboy
U
تنگ دهن گشاد
slacks
U
کساد کردن گشاد
robes
U
لباس بلند و گشاد
jar
U
شیشه دهن گشاد
varix variously
U
سیاهرگ گشاد شده
jarred
U
کوزه دهن گشاد
robe
U
لباس بلند و گشاد
sack
U
پیراهن گشاد و کوتاه
sacked
U
پیراهن گشاد و کوتاه
sacks
U
پیراهن گشاد و کوتاه
jarred
U
شیشه دهن گشاد
jars
U
کوزه دهن گشاد
blouses
U
پیراهن یاجامه گشاد
capacious
U
گنجایش دار گشاد
varicosity
U
گشاد شدگی سیاهرگ
blouse
U
پیراهن یاجامه گشاد
jars
U
شیشه دهن گشاد
jar
U
کوزه دهن گشاد
forward seat
U
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
risks
U
گشاد بازی بخطر انداختن
straddle
U
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
risking
U
گشاد بازی بخطر انداختن
risked
U
گشاد بازی بخطر انداختن
risk
U
گشاد بازی بخطر انداختن
carronade
U
یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
To widen a road .
U
جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
straddles
U
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddled
U
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To spend recklessly ( prodigally ) .
U
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
rochet
U
جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
raglan
U
پالتو استین گشاد سبک و فراخ
These shoes are too big for me .
U
این کفشها برایم گشاد است
krater
U
کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
running aground
U
به گل نشستن
recoiling
U
پس نشستن
await
U
نشستن
recoil
U
پس نشستن
recoils
U
پس نشستن
recoiled
U
پس نشستن
awaiting
U
نشستن
seize
U
نشستن
to lose ground
U
پس نشستن
seized
U
نشستن
to take a chair
U
نشستن
perching
U
نشستن
to give ground
U
پس نشستن
seizes
U
نشستن
perches
U
نشستن
awaited
U
نشستن
sits
U
نشستن
perched
U
نشستن
sit
U
نشستن
awaits
U
نشستن
perch
U
نشستن
varicosity
U
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
She likes loose - fitting dresses .
U
از لباس های گشاد خوشش نمی آید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
The shoes are a size too big for my feet.
U
کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
pajamas
U
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
to hunker down
U
چمباتمه نشستن
hunker down
U
روی پا نشستن
to take ground
U
بخاک نشستن
to knock back
U
عقب نشستن
bow out
U
عقب نشستن
dwit koobi
U
نشستن به عقب
to a the throne
U
برتخت نشستن
to come to the throne
U
بر تخت نشستن
to f. the throne
U
برتخت نشستن
to fall back
U
عقب نشستن
to fill the chair
U
برکرسی نشستن
to take the wheel
U
پشت رل نشستن
to lie in a
U
درکمین نشستن
to lie in w
U
درکمین نشستن
to run aground
U
بگل نشستن
to take ground
U
بگل نشستن
take sanctuary
U
بست نشستن
suppurate
U
چرک نشستن
give way
U
عقب نشستن
ground position
U
در خاک نشستن
insidiate
U
در کمین نشستن
outsit
U
بیشتر نشستن از
sit up
<idiom>
U
بیدار نشستن
sitting duck
<idiom>
U
بی خیال نشستن
sit up
U
راست نشستن
stranding
U
به گل نشستن کشتی
to sit up
U
راست نشستن
subsiding
U
فرو نشستن
landing
U
نشستن هواپیما
landings
U
نشستن هواپیما
strands
U
به گل نشستن کشتی
swamp
U
به گل نشستن قایق
rankling
U
چرک نشستن
sprawling
U
پهن نشستن
sprawls
U
پهن نشستن
sprawl
U
پهن نشستن
setback
U
عقب نشستن
land
U
بزمین نشستن
land
U
به زمین نشستن
rankle
U
چرک نشستن
rankled
U
چرک نشستن
rankles
U
چرک نشستن
abate
فرو نشستن
subsides
U
فرو نشستن
subsided
U
فرو نشستن
subside
U
فرو نشستن
land
U
به گل نشستن کشتی
setbacks
U
عقب نشستن
ambushed
U
در کمین نشستن
sag
U
فرو نشستن
ambush
U
در کمین نشستن
benches
U
بر کرسی نشستن
ambushing
U
در کمین نشستن
bench
U
بر کرسی نشستن
swamped
U
به گل نشستن قایق
swamping
U
به گل نشستن قایق
swamps
U
به گل نشستن قایق
ambushes
U
در کمین نشستن
ground
U
بزمین نشستن
sags
U
فرو نشستن
throne
U
برتخت نشستن
strand
U
به گل نشستن کشتی
thrones
U
برتخت نشستن
sagged
U
فرو نشستن
chimere
U
خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
bloomer
U
شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
waylaid
U
درکمین کسی نشستن
waylays
U
درکمین کسی نشستن
landing
U
بزمین نشستن هواپیما
waylaying
U
درکمین کسی نشستن
sit idly by
<idiom>
U
عین ماست نشستن
To come to grief. To be runied.
U
بخاک سیاه نشستن
to sit on the bench
U
روی نیمکت نشستن
beach
U
بگل نشستن کشتی
landings
U
بزمین نشستن هواپیما
sprawling
U
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
primer setback
U
عقب نشستن چاشنی
sit out
U
تا پایان چیزی نشستن
slump test
U
ازمایش فرو نشستن
beached
U
بگل نشستن کشتی
stranding
U
به گل نشستن تصادفی کشتی
sprawls
U
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beaches
U
بگل نشستن کشتی
waylay
U
درکمین کسی نشستن
sprawl
U
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
slop
U
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopping
U
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com