English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
Other Matches
gripped U نیروی گرفتن ادراک و دریافت
grip U نیروی گرفتن ادراک و دریافت
gripping U نیروی گرفتن ادراک و دریافت
grips U نیروی گرفتن ادراک و دریافت
acknowledges U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
come into <idiom> U دریافت کردن
acquire U دریافت کردن
recovering U دریافت کردن
acquiring U دریافت کردن
recieve U دریافت کردن
receive U دریافت کردن
acquires U دریافت کردن
pull down U دریافت کردن
draw U دریافت کردن
recovers U دریافت کردن
receives U دریافت کردن
pick up <idiom> U دریافت کردن
draws U دریافت کردن
recover U دریافت کردن
DSR U سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
cash U دریافت کردن صندوق پول
pick up <idiom> U سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
cashing U دریافت کردن صندوق پول
cashed U دریافت کردن صندوق پول
get a fix on something <idiom> U نامه الکترونی دریافت کردن
cashes U دریافت کردن صندوق پول
check U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
hitched U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitching U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitches U کامل کردن پاس به دریافت کننده
tight end U مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
to i. any one into abenefice U کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
go baseline U حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
inducted U مستقر کردن دریافت کردن
inducts U مستقر کردن دریافت کردن
inducting U مستقر کردن دریافت کردن
induct U مستقر کردن دریافت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtains U فراهم کردن گرفتن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
obtain U فراهم کردن گرفتن
circled U گرفتن احاطه کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
circle U گرفتن احاطه کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
out side U دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
hug U بغل کردن محکم گرفتن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
floated U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
float U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
high leg attack and shoulder control U زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com