Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
grappling
U
گرفتن لباس یکدیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trail
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation
U
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailing
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trails
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
camisado
U
شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
dust coat
U
لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
U
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
lool
U
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
motley
U
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out
U
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
life jacket
U
لباس نجات لباس چوب پنبهای
of each other
<adv.>
U
از یکدیگر
of one another
<adv.>
U
از یکدیگر
one another
U
یکدیگر
from one another
<adv.>
U
از یکدیگر
one a
U
یکدیگر
interwork
U
بر یکدیگر
from each other
<adv.>
U
از یکدیگر
each other
U
یکدیگر
interconnects
U
اتصال به یکدیگر
combining
U
ترکیب با یکدیگر
combines
U
ترکیب با یکدیگر
interconnected
U
اتصال به یکدیگر
combine
U
ترکیب با یکدیگر
peer to each other
U
برابر با یکدیگر
interconnecting
U
اتصال به یکدیگر
peer to each other
U
قرین یکدیگر
interconnect
U
اتصال به یکدیگر
cheek by jowl
U
پهلوی یکدیگر
couple
U
ترکیب با یکدیگر
coupled
U
ترکیب با یکدیگر
simultaneous with each other
U
مقارن یکدیگر
to look at each other
U
به یکدیگر نگریستن
intersecting
U
از یکدیگر گذرنده
arm in arm
U
در دست یکدیگر
concrescence
U
رشد با یکدیگر
couples
U
ترکیب با یکدیگر
internecine
U
کشتار یکدیگر
correlative with each other
U
لازم و ملزوم یکدیگر
of a piece with each other
U
ازسر هم همجنس یکدیگر
they are well matched
U
حریف یکدیگر هستند
interconnects
U
با یکدیگر اتصال دادن
interconnect
U
با یکدیگر اتصال دادن
interconnected
U
با یکدیگر اتصال دادن
telepathy
U
ارتباط افکار با یکدیگر
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
intersplere
U
در حوزه یکدیگر امدن
abut
U
به یکدیگر ضربه زدن
hand in hand
U
دست دردست یکدیگر
abutted
U
به یکدیگر ضربه زدن
incompossible
U
منافی یکدیگر ناسازگار
to look at each other
U
به یکدیگر نگاه کردن
abuts
U
به یکدیگر ضربه زدن
one-to-one
U
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
one to one
U
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
complementary
U
تکمیل کننده یکدیگر
interconnecting
U
با یکدیگر اتصال دادن
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
network
U
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
adhesion of fibers
U
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
life line
U
طناب اتصال افراد به یکدیگر
interaction
U
عمل دو چیز روی یکدیگر
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
juxtaposition
U
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
incompatible
U
غیر قابل استعمال با یکدیگر
hue
U
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
hand-to-hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
networks
U
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
interacts
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
interfruitful
U
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
data chaining
U
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
Birds of a feather flock together .
<proverb>
U
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
deme
U
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
back formation
U
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
They shook hand and made up.
U
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
The twins look just like each other.
U
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
interacting
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacted
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
interact
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
sapphic vice
U
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
differentiation
U
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
interdenominational
U
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
dualism
U
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
consolute
U
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
counterpose
U
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
steam iron
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
hue
U
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
laceria
U
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
concentric shafts
U
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
demolition derby
U
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
blade tracking
U
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
uniform
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
triptych
U
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
local area network
U
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
track bolt
U
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
neap tide
U
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
overt collusion
U
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
circulars
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
biplane interference
U
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
microwave hop
U
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
yard marker
U
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard line
U
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
standstill
U
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
grade separation
U
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
wire locking
U
بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
S-twist
[S-spun]
U
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
customs union
U
مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
cleco fastener
U
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
agonic line
U
خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
commutator
U
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
yoke
U
جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
braid shield
U
روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
parts explosion
U
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
burl
[nep]
U
گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
Mingle design
U
طرح تلفیقی
[ادغام کردن طرح ها با یکدیگر]
Mamihlapinatapai
U
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
international court of justice
U
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
reciprocal agreement
U
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
coordinate
U
روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
board weave
U
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
accouterment
U
لباس
accouterments
U
لباس
bibandtucker
U
لباس
dressings
U
لباس
dressing
U
لباس
flannels
U
لباس
costumes
U
لباس
frou frou
U
خش خش لباس
costume
U
لباس
vesture
U
لباس
flannel
U
لباس
donkey jacket
U
لباس
bathhouse
U
لباس کن
garb
U
لباس
rosettes
U
گل لباس
untented
U
بی لباس
rosette
U
گل لباس
vestment
U
لباس
clobber
U
لباس
clobbered
U
لباس
acoutrement
U
لباس
clobbering
U
لباس
nightgowns
U
لباس شب
outwall
U
لباس تن
evining dress
U
لباس شب
out fit
U
لباس
costume
U
لباس
attire
U
لباس
clobbers
U
لباس
costumes
U
لباس ها
clothing
U
لباس
oilskins
U
لباس ضد اب
nightgown
U
لباس شب
night robe
U
لباس خواب
sportswear
U
لباس خودمانی
habilitate
U
لباس پوشیده
Clinging clothes. Tight-fitting dress.
U
لباس چسب تن
kiyi
U
برس لباس
Full dress. Formal dress.
U
لباس رسمی
garb
U
لباس پوشانیدن
haute couturer
U
طراح لباس
driss uniform
U
لباس رسمی
mab
U
لباس ژولیده
menswear
U
لباس مردانه
thing
U
لباس موجود
academic costume
U
لباس دانشگاهی
woolie
U
لباس پشمی
academicals
U
لباس دانشگاهی
dress suit
U
لباس رسمی شب
battle dress
U
لباس ضدگلوله
dreadnought
U
لباس بارانی
necklines
U
گردن لباس
disguisedly
U
با لباس مبدل
wooly
U
لباس پشمی
neckline
U
گردن لباس
antiblackout suit
U
لباس ضد فشار اب
slip-ons
U
لباس گشاد
slip on
U
لباس گشاد
asbestos kit
U
لباس نسوز
dressed in white
U
لباس سفیدپوشیده
sportswear
U
لباس راحت
habiliments
U
لباس مخصوص
seam
U
درز لباس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com