English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (1956 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
float U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
assume U در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assumes U در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
holds U جا گرفتن تصرف کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
Other Matches
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
strike root U ریشه کردن گرفتن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
circles U گرفتن احاطه کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
fog U تیره کردن مه گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
high leg attack and shoulder control U زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
This is plain highway robbery . U این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
bozo bit U بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
kill off U سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
meaconing U گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
plenum chamber U محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
duty with troops U در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
moralising U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
side sweep and over under U گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
frame U قاب کردن قاب گرفتن
to pick up a language. <idiom> U زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
gig U ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
to shut off U را گرفتن
unsay U پس گرفتن
to break in U گرفتن
to catch a fly U بل گرفتن
retreat U پس گرفتن
accompanied U دم گرفتن
ceasing U گرفتن
withdrawals U پس گرفتن
ceases U گرفتن
break out U در گرفتن
cease U گرفتن
wive U زن گرفتن
indwell U جا گرفتن
infold U در بر گرفتن
to draw back U پس گرفتن
retrieved U پس گرفتن
grabbing U گرفتن
to bring to a stop U را گرفتن
retrieve U پس گرفتن
wed U گرفتن
to put a stop to U را گرفتن
to take a wife U زن گرفتن
grabbed U گرفتن
catch U گرفتن
accompanies U دم گرفتن
accompany U دم گرفتن
to take up U گرفتن
retrieves U پس گرفتن
grabs U گرفتن
to get accustomed to U خو گرفتن [به]
to get used to U خو گرفتن [به]
to take one's stand U جا گرفتن
flea U کک گرفتن
fleas U کک گرفتن
acclimatize U خو گرفتن
take U گرفتن
acclimatized U خو گرفتن
renovate U از سر گرفتن
lay to heart U به دل گرفتن
renovated U از سر گرفتن
holds U گرفتن
retreats U پس گرفتن
retreating U پس گرفتن
acclimatising U خو گرفتن
inclasp U در بر گرفتن
get at U گرفتن
cork U گرفتن
encumbers U گرفتن
corks U گرفتن
encumbering U گرفتن
encumbered U گرفتن
to station oneself U جا گرفتن
encumber U گرفتن
acclimatised U خو گرفتن
to get at U گرفتن
acclimatises U خو گرفتن
renovates U از سر گرفتن
renovating U از سر گرفتن
to whisk away or off U گرفتن
acquiring U گرفتن
acclimatizing U خو گرفتن
accustoming U خو گرفتن
tong U گرفتن
retreated U پس گرفتن
hold U گرفتن
resume U از سر گرفتن
accustom U خو گرفتن
withdrawal U پس گرفتن
to call back U پس گرفتن
acquires U گرفتن
acquire U گرفتن
false grip U گرفتن
to begin again از سر گرفتن
acclimatizes U خو گرفتن
takes U گرفتن
accustoms U خو گرفتن
to addict oneself U خو گرفتن
to take fast hold of U گرفتن
to catch on U گرفتن
devest U گرفتن
blind U گرفتن
retakes U پس گرفتن
puddles U گل گرفتن
puddle U گل گرفتن
retaking U پس گرفتن
skimmed U گرفتن کف
recapture U پس گرفتن
overtake U گرفتن
nailed U گرفتن
blinded U گرفتن
to lay a wager U گرفتن
overtakes U گرفتن
retaken U پس گرفتن
nails U گرفتن
obturate U گرفتن
To treat flippantly(lightly). U شل گرفتن
pushing U گرفتن
ceased U گرفتن
skims U گرفتن کف
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com