English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
krater U کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jar U کوزه دهن گشاد
mason jar U کوزه دهن گشاد
jars U کوزه دهن گشاد
jarred U کوزه دهن گشاد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> U صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
ear U هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ears U هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
straddles U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
time and tide wait for no man <proverb> U کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
To walk with ones feet wide apart. U گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes. U با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
potters U کوزه گر
potter کوزه گر
pitcher U کوزه
pitchers U کوزه
jug U کوزه
cruse U کوزه
costrel U کوزه
vase U کوزه
urns U کوزه
urn U کوزه
vases U کوزه
jugs U کوزه
jugful U بک کوزه پر
ceramics U کوزه گری
jorum U کوزه ابخوری
stinkpot U کوزه گلی
shard U کوزه شکسته
sherd U کوزه شکسته
fictile clay U گل کوزه گری
potted U در کوزه ریخته
pottery U کوزه گری
shards U کوزه شکسته
pottery U کوزه گرخانه
ceramic clay U خاک رس کوزه گری
lathe U چرخ کوزه گری
figuline U خاک کوزه گری
potter lath U چرخ کوزه گری
They put the blane on him . he was the scapegoat. U کاسه کوزه ها سر اوشکست
potter's wheel U چرخ کوزه گری
lathes U چرخ کوزه گری
potter's clay خاک کوزه گری
clay U خاک کوزه گری
potter's clay [خاک رس کوزه گری]
batted U گل اماده برای کوزه گری
bat U گل اماده برای کوزه گری
bats U گل اماده برای کوزه گری
potted U کوزه کرده ذدزفرف ریخته
greybeard U کوزه سنگی برای باده
While there is water in the pitcher we wander thir. <proverb> U آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گردیم .
ewer U کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
ewers U کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
pallets U ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
pallet U ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
potter wheel U صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
wide U گشاد
wider U گشاد
loosest U گشاد
looser U گشاد
broad U گشاد
straddled U گشاد با زی
loose U گشاد
broader U گشاد
broadest U گشاد
reamer U گشاد کن
loose fitting U گشاد
loose-fitting U گشاد
widest U گشاد
straddle U گشاد با زی
straddles U گشاد با زی
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
slopped U شلوار گشاد
bell mouthed U دهن گشاد
stretchy U گشاد شونده
straddle U گشاد نشستن
straddled U گشاد نشستن
spacious U جامع گشاد
wide mouthed U دهن گشاد
bigmouthed U دهن گشاد
slip-ons U لباس گشاد
slip on U لباس گشاد
stretchiest U گشاد شونده
slop U شلوار گشاد
slopping U شلوار گشاد
stretchier U گشاد شونده
pajamas U شلوار گشاد
dilates U گشاد کردن
dilatant U گشاد شونده
dilating U گشاد کردن
reaming U گشاد کردن
dilate U گشاد کردن
ream U گشاد کردن
straddles U گشاد نشستن
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
Wellington U چکمه دهان گشاد
carboy U تنگ دهن گشاد
wide-eyed U دارای چشم گشاد
dalmatic U خرقه استین گشاد
dolman sleeve U استین گشاد و اویخته
astraddle U دارای پای گشاد
jar U شیشه دهن گشاد
jars U شیشه دهن گشاد
jarred U شیشه دهن گشاد
wide eyed U دارای چشم گشاد
robes U لباس بلند و گشاد
blouse U پیراهن یاجامه گشاد
blouses U پیراهن یاجامه گشاد
robe U لباس بلند و گشاد
sack U پیراهن گشاد و کوتاه
oxbags U شلوار خیلی گشاد
slacks U کساد کردن گشاد
varix variously U سیاهرگ گشاد شده
slackest U کساد کردن گشاد
oxford bags U شلوار خیلی گشاد
slack U کساد کردن گشاد
sacks U پیراهن گشاد و کوتاه
varicosity U گشاد شدگی سیاهرگ
capacious U گنجایش دار گشاد
clump block U قرقره دهان گشاد
to let out U افشاکردن گشاد کردن
mother hubbard U لباس گشاد زنانه
sacked U پیراهن گشاد و کوتاه
To spend recklessly ( prodigally ) . U گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
straddles U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To widen a road . U جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
straddle U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddled U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
carronade U یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
sprawls U گشاد نشستن هرزه روییدن
risk U گشاد بازی بخطر انداختن
scrawl U خط خطی کردن گشاد نشستن
risked U گشاد بازی بخطر انداختن
scrawled U خط خطی کردن گشاد نشستن
risking U گشاد بازی بخطر انداختن
sprawling U گشاد نشستن هرزه روییدن
scrawling U خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls U خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawl U گشاد نشستن هرزه روییدن
risks U گشاد بازی بخطر انداختن
rochet U جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
raglan U پالتو استین گشاد سبک و فراخ
These shoes are too big for me . U این کفشها برایم گشاد است
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
The shoes are a size too big for my feet. U کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
pajamas U جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
She likes loose - fitting dresses . U از لباس های گشاد خوشش نمی آید
chimere U خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
bloomer U شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
slopping U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopped U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slop U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
in detail U مفصلا دسته دسته
groups U دسته دسته کردن
windrow U دسته دسته کردن
troop U دسته دسته شدن
trooped U دسته دسته شدن
scores of people U دسته دسته مردم
sort U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
streams of people U دسته دسته مردم
sorts U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
they came in bands U دسته دسته امدند
trooping U دسته دسته شدن
shoals of people U دسته دسته مردم
classify U دسته دسته کردن
assort U دسته دسته کردن
sects U دسته دسته مذهبی
sect U دسته دسته مذهبی
distribute U دسته دسته کردن
assort U دسته دسته شدن
regiment U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
The position is over his head . he cannot cope with it . U این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است )
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> U در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bayed U دهانه خلیج دهانه گشاد
bay U دهانه خلیج دهانه گشاد
baying U دهانه خلیج دهانه گشاد
bays U دهانه خلیج دهانه گشاد
nibs U دسته
stemming U دسته
stems U دسته
hosting U دسته
clusters U دسته
hosts U دسته
stemmed U دسته
hosted U دسته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com