Perdic | که پویا نیست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	static U	که پویا نیست

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	dynamic storage allocation U	تخصیص انباره پویا تخصیص حافظه پویا
	dynamic ram U	حافظه با دسترسی پویا حافظه پویا
	All is not gold that glitters. <proverb> U	هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
	winchester disk U	دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
	step frame U	استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
	transparent U	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
	transparently U	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
	leaving files open U	به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
	his parentage isunknown U	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
	mousing U	پویا
	dynamically U	پویا
	dynamic U	پویا
	seeker U	پویا
	evolutionary U	پویا
	dynamic model U	مدل پویا
	dynamic system U	سیستم پویا
	dynamic pressure U	فشار پویا
	dynamic structure U	ساخت پویا
	dynamic system U	نظام پویا
	dynamic relocation U	جابجایی پویا
	dynamic subroutine U	زیرروال پویا
	dynamic relocation U	جابجاسازی پویا
	dynamic model U	الگوی پویا
	dynamic memory U	حافظه پویا
	dynamic load U	بار پویا
	dynamic dump U	رو گرفت پویا
	dynamic analysis U	تحلیل پویا
	dynamic allocation U	تخصیص پویا
	dynamic stop U	ایست پویا
	dynamic stability U	تعادل پویا
	dynamic check U	مقابله پویا
	dynomic contraction U	انقباض پویا
	dynamic storage U	انباره پویا
	dynamic storage U	حافظه پویا
	dynamic dump U	روبرداری پویا
	dynamic link U	پیوند پویا
	dynamic error U	خطای پویا
	dynamic equilibrium U	تعادل پویا
	dymanic balance U	تعادل پویا
	dynamic system U	سازگان پویا
	dynamic test U	ازمون پویا
	dynamic economy U	اقتصاد پویا
	dynamic address translate U	مترجم نشانی پویا
	dynamic dump U	نسخه برداری پویا
	dynamic programming U	برنامه نویسی پویا
	dynamic programming U	برنامه سازی پویا
	micro dynamic model U	الگوی خرد پویا
	dynamic address translate U	مترجم ادرس پویا
	macro dynamic model U	الگوی کلان پویا
	dynamic subroutine U	زیر روال پویا
	dynamic scheduling U	زمان بندی پویا
	dynamic programming U	برنامه ریزی پویا
	drams U	حافظه دستیابی مستقیم پویا
	dram U	حافظه دستیابی مستقیم پویا
	dynamic simulation language U	زبان شبیه سازی پویا
	dynamic random access memory U	حافظه دستیابی مستقیم پویا
	dynamic shift register U	ثبات تغییر مکان پویا
	dynamic ram U	حافظه دستیابی تصادفی پویا
	it is past all hope U	جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
	refresh U	تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
	refreshed U	تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
	refreshes U	تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
	refreshed U	مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
	refresh U	مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
	refreshes U	مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
	it is inexpedient to reply U	پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
	hidden momentum of population growth U	نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
	pseudo random U	قط عات حافظه RAM پویا , که قادر به تنظیم مجدد هستند و بنابراین فاهری مشابه قطعه , RAM ایستا دارند
	refreshed U	قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
	refreshes U	قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
	refresh U	قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
	refreshed U	بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
	refreshes U	بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
	refresh U	بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
	he is not of our number U	از ما نیست
	Plug and Play U	یچ نیست
	aint U	نیست
	he takes no notice of it U	نیست
	secondary U	نیست
	It's not new.	نو نیست.
	temporary storage U	می نیست
	storage U	می نیست
	auxiliary U	نیست
	auxiliaries U	نیست
	it is well enough U	بد نیست
	isn't U	نیست
	no wonder <idiom> U	تعجبی نیست
	he has nothing in him U	کسی نیست
	He goes on and on . He is most persistent . U	ول کن معامله نیست
	he is not in it U	داخل نیست
	He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U	مردش نیست
	nihilism U	نیست انگاری
	There is nothing wrong with you . You are all right . U	هیچیت نیست
	he is none of my friends U	او از دوستان من نیست
	sacred cow <idiom> U	چارهای نیست
	no sweat <idiom> U	مشکلی نیست
	close the door please U	اگرزحمت نیست
	It is not advisable . It is inexpedient. U	صلاح نیست
	Such is not the case . That is not so. U	اینطور نیست
	cold is merely privative U	گرما نیست
	It is all right . It is o. k. U	طوری نیست
	dont mention it U	چیزی نیست
	no matter U	چیزی نیست
	no object U	چیزی نیست
	he is a bad husband U	صرفه جو نیست
	There is no hot water U	آب گرم نیست.
	I dont remember ( recall ) . U	یادم نیست
	no hurry U	عجلهای نیست
	it is immaterial U	چیزی نیست
	it has escaped my remembrance U	یاد نیست
	no trouble U	زحمتی نیست
	there is no hurry U	شتابی نیست
	there is no hurry U	عجلهای نیست
	the ice is treach erous U	یخ محکم نیست
	that is wrong U	درست نیست
	ought not U	شایسته نیست
	It cant be helped. U	چاره ای نیست
	inextinct U	نیست نشده
	niet le fait U	کار او نیست
	thereis no end to it U	انراپایانی نیست
	you are written U	حق با شما نیست
	needn't U	لازم نیست
	it needs not U	لازم نیست
	it lies beyond his competence U	در صلاحیت او نیست
	it is unsuitable U	مناسب نیست
	it is unnecessary U	لازم نیست
	to make no mention of U	ذکری از ان نیست
	my health is tolerable U	حالم بد نیست
	it is not in good workingorder U	دایر نیست
	it is not half bad U	هیچ بد نیست
	if you please U	اگرزحمت نیست
	he knows a thing or two U	بی تجربه نیست
	he is out of his senses U	بهوش نیست
	he is out of huomor U	سر خلق نیست
	he is out of huomor U	سر دماغ نیست
	Nevermind! U	مهم نیست !
	that depends U	معلوم نیست
	it is nothing out of the way U	غریب نیست
	that is not it U	این نیست
	it's only me U	کسی نیست
	he is rather i. than sick U	ناخوش نیست
	he is not willing to go U	نیست برود
	i do not have it in me U	از من ساخته نیست
	It's not new.	جدید نیست.
	to put out of the way U	سربه نیست کردن
	that is no bed of roses U	اش دهن سوزی نیست
	means are not a U	وسایل فراهم نیست
	that is not the question U	موضوع این نیست
	that in nothing to me U	پیش من چیزی نیست
	that is not my a U	این کارمن نیست
	needle point to say U	احتیاج بگفتن نیست
	needle point to say U	لازم نیست بشمابگویم که
	that is not the case U	مطلب چنین نیست
	that is not the word for it U	لغتش این نیست
	that is taken for granted U	محتاج بدلیل نیست
	this is not fair U	این انصاف نیست
	that is not fair U	این انصاف نیست
	there is no mistaking U	جای اشتباه نیست
	he is not of that stamp U	ازان جنس نیست
	no one is here U	هیچکس اینجا نیست
	that is no great work U	کار بزرگی نیست
	the house is occupied U	خانه خالی نیست
	thereis no end to it U	انتهای برای ان نیست
	rast U	هیج همچوچیزی نیست
	you need not fear U	لازم نیست بترسید
	It is not fair that . . . U	آخر انصاف نیست که …
	He is nobody. He is a nonentity. U	داخل آدم نیست
	i am out of sorts U	خلقم بجا نیست
	i dont care a pin U	مرا پروایی نیست
	iam pretty well U	نسبه حالم بد نیست
	She is romantically inclined. She i8s game. U	از دو حال خارج نیست
	if you dont object U	اگر مانعی نیست
	He does not belong here. U	جای ؟ واینجا نیست
	isn't he there U	ایا او اینجا نیست
	There is no reason (cause) for worry (concern) U	جای نگرانی نیست
	i am out of sorts U	حالم خوب نیست
	His honest is beyond question. U	دردرستی اوحرفی نیست
	he is nod U	اهل انظباط نیست
	he is indisposed to go U	اماده رفتن نیست
	he is indisposed to go U	مایل نیست برود
	He couldnt care less. He doesnt give (care)a damn. U	عین خیالش نیست
	It is beyond repair. It cannot be put right. U	درست شدنی نیست
	I cant help it. It is beyond my control. U	دست خودم نیست
	he is unequal to the task U	مرد اینکار نیست
	he is unable to speak U	قادربسخن گفتن نیست
	There is no room for doubt. U	جای تردید نیست
	it does not befit his state U	در خور شان او نیست
	it is not subject to review U	دران روا نیست
	It might be a good idea for you to come . U	بد نیست شما هم بیایید
	it is not very hard U	چندان سخت نیست
	it is beyond retrieve U	جبران پذیر نیست
	It cant be all that bad. U	نه بابا اینقدر هم بد نیست
	it is unsatisfactory U	رضایت بخش نیست
	it tells its own tale U	نیازمند به توضیح نیست
	is it not U	ایا چنین نیست
	it is not a to go tncre U	رفتن انجامصلحت نیست
	it is not a picnic U	کار اسانی نیست
	it does not befit me to U	شایسته من نیست که مرانشاید که
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	it goes without saying U	نیازمند بگفتن نیست