Total search result: 201 (12 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
parlementaire U |
کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
double coincidence of wants U |
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد |
 |
 |
InBox U |
خصوصیات سیستم پیام گذاری پنجره که میتواند پیام الکترونیکی کاربر را نگه دارد که شامل پیام ارسالی روی شبکه |
 |
 |
covenants U |
که بین طرفین مبادله می گردد |
 |
 |
covenant U |
که بین طرفین مبادله می گردد |
 |
 |
UA U |
نرم افزاری که اطمینان حاصل میکند که پیام پستی اطلاعات ابتدایی صحیح دارد و سپس آنرا به عامل ارسال می فرستدتا پیام را به مقصد بفرستد |
 |
 |
privacy U |
جداسازی مبادله پیام برای تامین |
 |
 |
exchange of notes U |
نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود |
 |
 |
primary U |
کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد |
 |
 |
profit centre U |
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد |
 |
 |
devices U |
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد |
 |
 |
device U |
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد |
 |
 |
protocols U |
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند |
 |
 |
protocol U |
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند |
 |
 |
answering machines U |
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند |
 |
 |
answering machine U |
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند |
 |
 |
relateral tell U |
مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه |
 |
 |
de scramble U |
سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد |
 |
 |
serviced U |
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد |
 |
 |
service U |
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد |
 |
 |
contracting parties U |
طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین |
 |
 |
dedicated U |
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد |
 |
 |
paging U |
فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد |
 |
 |
paged address |
مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد |
 |
 |
routing U |
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد |
 |
 |
undertakes U |
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن |
 |
 |
undertake U |
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن |
 |
 |
undertaken U |
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن |
 |
 |
mixed capitalism U |
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد |
 |
 |
high contracting parties U |
طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین |
 |
 |
challenge and reply U |
ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام |
 |
 |
piggybacking U |
استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است |
 |
 |
InBox U |
پیام فکس و پیام ارسالی روی انیترنت است |
 |
 |
quoting U |
خصوصیتی در پستهای الکترونیکی که امکان پاسخ دادن به پیام به همراه متن پیام اصلی میدهد |
 |
 |
interchange U |
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی |
 |
 |
interchanges U |
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی |
 |
 |
interchanging U |
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی |
 |
 |
interchanged U |
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی |
 |
 |
authentication U |
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است |
 |
 |
scalar U |
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد |
 |
 |
prompted U |
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است |
 |
 |
prompt U |
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است |
 |
 |
prompts U |
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است |
 |
 |
receipt notification U |
خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است |
 |
 |
radiogram U |
پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی |
 |
 |
radiograms U |
پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی |
 |
 |
codress U |
نوعی پیام که کلیه متن ان فقط به رمز ارسال میشود گیرندگان رمزی پیام باادرس رمزی |
 |
 |
anagram U |
استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب |
 |
 |
anagrams U |
استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب |
 |
 |
pleadings U |
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی |
 |
 |
polynomial code U |
سیستم تشخیص خطا که از مجموعهای از قوانین ریاضی اعمال شده به پیام پیش از ارسال و سپس پس از دریافت یا تولید مجدد پیام اصلی تشکیل شده است |
 |
 |
exchange control U |
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت |
 |
 |
ended U |
کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر |
 |
 |
end U |
کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر |
 |
 |
ends U |
کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر |
 |
 |
MTA U |
نرم افزاری که پیام پستی جدید را متوقتا ذخیره میکند و پس به مقصد صحیح می فرستد. در بیشتر برنامههای کاربردی پست الکترونیکی عوامل ارسال پیام مقصدی وجود دارند. هر یک برای یک نوع روش ارسال . |
 |
 |
service message U |
پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره |
 |
 |
wilco U |
پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم |
 |
 |
extremes U |
طرفین |
 |
 |
parties U |
طرفین |
 |
 |
acknowledges U |
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است |
 |
 |
acknowledging U |
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است |
 |
 |
acknowledge U |
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است |
 |
 |
the contracting parties U |
طرفین متعاهدین |
 |
 |
mutual concent U |
تراضی طرفین |
 |
 |
parties to the contract U |
طرفین عقد |
 |
 |
disposed flank U |
طرفین باز |
 |
 |
the contracting parties U |
طرفین متعاقدین |
 |
 |
the litigants U |
طرفین دعوی |
 |
 |
parties to a contract U |
طرفین متعاهدین |
 |
 |
parties to a contract U |
طرفین قرارداد |
 |
 |
contracting parties U |
طرفین متقاعدین |
 |
 |
contracting parties U |
طرفین قرارداد |
 |
 |
mutual agreement U |
توافق طرفین |
 |
 |
cornering U |
طرفین پایگاه اصلی |
 |
 |
corners U |
طرفین پایگاه اصلی |
 |
 |
side lights U |
چراغهای طرفین ناو |
 |
 |
corner U |
طرفین پایگاه اصلی |
 |
 |
limbs U |
هرکدام از طرفین کمان |
 |
 |
privity of a contract U |
مسئوولیت طرفین قرارداد |
 |
 |
tilt angle U |
زاویه تمایل به طرفین |
 |
 |
privity of contract U |
مسئولیت طرفین قرارداد |
 |
 |
limb U |
هرکدام از طرفین کمان |
 |
 |
responsibilities U |
عهده |
 |
 |
responsibility U |
عهده |
 |
 |
on U |
عهده |
 |
 |
undertaking U |
عهده |
 |
 |
parties to the contract U |
طرفین معامله یاتعهد متعاهدین |
 |
 |
verandah U |
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان |
 |
 |
voluntary partition U |
افراز با رضایت یا سازش طرفین |
 |
 |
straddle split U |
وضع باز پاها به طرفین |
 |
 |
leeboard U |
یکی از دو تخته طرفین کف قایق |
 |
 |
like as we lie U |
طرفین دارای ضربات مساوی |
 |
 |
veranda U |
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان |
 |
 |
pitch curves U |
تلاقی سطوح طرفین دندانه |
 |
 |
verandahs U |
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان |
 |
 |
verandas U |
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان |
 |
 |
side lights U |
چراغ دریانوردی طرفین ناو |
 |
 |
consensual U |
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی |
 |
 |
sidelines U |
خطوط طرفین میدان بازی |
 |
 |
sidelining U |
خطوط طرفین میدان بازی |
 |
 |
sidelined U |
خطوط طرفین میدان بازی |
 |
 |
sideline U |
خطوط طرفین میدان بازی |
 |
 |
responsible U |
عهده دار |
 |
 |
charge U |
عهده دارکردن |
 |
 |
affording U |
از عهده برامدن |
 |
 |
afford |
از عهده برآمدن |
 |
 |
charge U |
عهده داری |
 |
 |
entrusted U |
عهده دار |
 |
 |
charged U |
عهده دار |
 |
 |
take out U |
از عهده برامدن |
 |
 |
charges U |
عهده داری |
 |
 |
charges U |
عهده دارکردن |
 |
 |
take over U |
به عهده گرفتن |
 |
 |
acquit |
از عهده برآمدن |
 |
 |
affords U |
از عهده برامدن |
 |
 |
copes U |
از عهده برامدن |
 |
 |
afforded U |
از عهده برامدن |
 |
 |
incumbency U |
عهده داری |
 |
 |
coped U |
از عهده برامدن |
 |
 |
undertaking U |
به عهده گرفتن |
 |
 |
cope U |
از عهده برامدن |
 |
 |
to be incapable U |
از عهده بر نیامدن |
 |
 |
copings U |
از عهده برامدن |
 |
 |
hamstringing U |
زردپی طرفین حفره پشت زانو |
 |
 |
hamstrings U |
زردپی طرفین حفره پشت زانو |
 |
 |
hamstrung U |
زردپی طرفین حفره پشت زانو |
 |
 |
The two parties seem irreoncilable. U |
طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت |
 |
 |
hamstring U |
زردپی طرفین حفره پشت زانو |
 |
 |
privity in contract U |
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان |
 |
 |
at owner's risks U |
ریسک به عهده مالک |
 |
 |
sponsorship U |
عهده گیری اعانت |
 |
 |
assumes U |
عهده دار شدن |
 |
 |
assume U |
عهده دار شدن |
 |
 |
charge some one with U |
به عهده کسی گذاشتن |
 |
 |
drawn on U |
کشیده شدن عهده |
 |
 |
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . U |
از عهده من خارج است |
 |
 |
drawen on the national bank U |
عهده بانک ملی |
 |
 |
be up to U |
به عهده کسی بودن |
 |
 |
guarantee U |
عهده دار شدن |
 |
 |
guaranteed U |
عهده دار شدن |
 |
 |
guarantees U |
عهده دار شدن |
 |
 |
draws U |
کشیده شدن عهده |
 |
 |
draw U |
کشیده شدن عهده |
 |
 |
stand U |
عهده دارشدن موقعیت |
 |
 |
. The car is gathering momentum. U |
اتوموبیل دارد دور بر می دارد |
 |
 |
side staddle hep U |
پرش به بالا با پاهای باز ودستها به طرفین |
 |
 |
ten yard U |
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان |
 |
 |
rectification U |
تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین |
 |
 |
lock forward U |
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ |
 |
 |
answer U |
جواب دادن از عهده برامدن |
 |
 |
caveat subscriptor U |
مسئولیت به عهده عضو میباشد |
 |
 |
hold the fort <idiom> U |
از عهده کاری شاق برآمدن |
 |
 |
carrier's risk U |
خطرات به عهده حمل کننده |
 |
 |
carrige forward U |
کرایه به عهده گیرنده کالا |
 |
 |
draw on U |
عهده کسی برات کشیدن |
 |
 |
emprise U |
تقریر عهده دار شدن |
 |
 |
take the chair U |
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن |
 |
 |
answered U |
جواب دادن از عهده برامدن |
 |
 |
duties on buyer's account U |
حقوق گمرکی به عهده خریداراست |
 |
 |
answering U |
جواب دادن از عهده برامدن |
 |
 |
answers U |
جواب دادن از عهده برامدن |
 |
 |
equitable mortgage U |
از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود |
 |
 |
blackguards U |
سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد |
 |
 |
blackguard U |
سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد |
 |
 |
popping crease U |
خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است |
 |
 |
limbers U |
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد |
 |
 |
carrier's risk U |
ریسک به عهده شرکت حمل ونقل |
 |
 |
to bear any customs duties U |
هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن |
 |
 |
carry the ball <idiom> U |
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن |
 |
 |
owner's risk U |
خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا |
 |
 |
acquitting U |
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن |
 |
 |
(in) charge of something <idiom> U |
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن |
 |
 |
To assume office . U |
عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن |
 |
 |
see one's way clear to do something <idiom> U |
احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن |
 |
 |
monopolylogue U |
نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است |
 |
 |
cashier's check U |
چکی که بانک عهده خود بکشد |
 |
 |
acquits U |
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن |
 |
 |
the burden of proof rests with U |
اثبات ادعا بر عهده مدعی است |
 |
 |
the burden of proof rests of claimant U |
بار اثبات بر عهده شاکی است |
 |
 |
He wI'll give a good account of himself. U |
خوب از عهده اینکار برخواهد آمد |
 |
 |
outrigger U |
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری |
 |
 |
contra proferentem U |
قراردادی که مورد رضای طرفین باشد قرارداد مرضی الطرفین |
 |
 |
In this contract , there are no loopholes for either party . U |
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست |
 |
 |
unilateral contract U |
پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد |
 |
 |
I shall personally undertake tht you make a profit. U |
من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید |
 |
 |
to bear all customs duties and taxes U |
تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن |
 |
 |
bisque U |
امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست |
 |
 |
re axtent U |
تجدید نظر در ارزیابی یامساحی زمین و خانه در اثراعتراض یکی از طرفین |
 |
 |
He undertook the primiership at the age of eighty. U |
درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد |
 |
 |
tenantable repair U |
تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره |
 |
 |
restraint of trade U |
قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود |
 |
 |
sightscreen U |
دیوار یا نرده در طرفین زمین کریکت به عنوان زمینه برای توپ انداز |
 |
 |
tackled U |
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن |
 |
 |
hanging committee U |
انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند |
 |
 |
tackles U |
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن |
 |
 |
tackle U |
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن |
 |
 |
tackling U |
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن |
 |
 |
Walls have ears <idiom> U |
دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح] |
 |
 |
labor theory of value U |
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد |
 |
 |
at owner's risk U |
معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد |
 |