English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to put any one out of the way U کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quench U کشتن یا خفه کردن
out- U قطع کردن کشتن
out U قطع کردن کشتن
quenches U کشتن یا خفه کردن
quenched U کشتن یا خفه کردن
outed U قطع کردن کشتن
rub out <idiom> U کاملا ویرا کردن ،کشتن
to nip or crush in the bud U در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
shoots U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoot U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
administers U کشتن
doin U کشتن
to send to glory U کشتن
kill U کشتن
dispatch U کشتن
despatches U کشتن
obtund U کشتن
despatching U کشتن
murders U کشتن
to put to the sword U کشتن
to carry off U کشتن
murdering U کشتن
murdered U کشتن
murder U کشتن
put to death U کشتن
dispatched U کشتن
killing U کشتن
capture U کشتن
to put out of the way U کشتن
administered U کشتن
captures U کشتن
killings U کشتن
to do to dcath U کشتن
capturing U کشتن
misdo U کشتن
benumb U کشتن
kills U کشتن
kill off <idiom> U کشتن
administer U کشتن
dispatches U کشتن
to crush to death U کشتن
administering U کشتن
assassinated U کشتن
flesher U کشتن
to do for U کشتن
assassinating U کشتن
slay U کشتن
knock off U کشتن
assassinate U کشتن
burke U کشتن
assassinates U کشتن
smite U کشتن
smites U کشتن
smiting U کشتن
to put to death U کشتن
slake U کشتن
slaying U کشتن
amortize U کشتن
extinguish U کشتن
despatched U کشتن
extinguishes U کشتن
extinguishing U کشتن
slays U کشتن
slaked U کشتن
slakes U کشتن
to kill somebody U کسی را کشتن
cause to be kill U به کشتن دادن
to squeeze to death U با فشار کشتن
electrocuted U بابرق کشتن
shoot down U با گلوله کشتن
electrocute U بابرق کشتن
electrocutes U بابرق کشتن
pole ax U با تبرچکش کشتن
electrocuting U بابرق کشتن
kill U کشتن اهک
casue to be killed U به کشتن دادن
feticide U کشتن جنین
dispatches U کشتن شتاب
despatches U کشتن شتاب
slaying U باخشونت کشتن
slay U باخشونت کشتن
blood sport U کشتن شکار
blood sports U کشتن شکار
dispatch U کشتن شتاب
despatching U کشتن شتاب
prolicide U کشتن اخلاف
dispatched U کشتن شتاب
kills U کشتن اهک
slays U باخشونت کشتن
prey on (upon) <idiom> U کشتن وخوردن
despatched U کشتن شتاب
to kill beef U گاو کشتن
to claim somebody's life U کسی را کشتن
put away <idiom> U کشتن حیوانات
butcher U ادم خونریز کشتن
rat U موش گرفتن کشتن
mortifies U ریاضت دادن کشتن
mortified U ریاضت دادن کشتن
mortify U ریاضت دادن کشتن
in pride of grease U مناسب برای کشتن
butchers U ادم خونریز کشتن
butchering U ادم خونریز کشتن
murders U کشتن بقتل رساندن
attempt on somebody's life U قصد کشتن کسی
butchered U ادم خونریز کشتن
foredo U کشتن ویران ساختن
murder U کشتن بقتل رساندن
euthansia U کشتن از روی ترحم
fordo U کشتن ویران ساختن
murdering U کشتن بقتل رساندن
murdered U کشتن بقتل رساندن
coup de grace U کشتن از روی ترحم
to kill off U کشتن وازشران اسوده شدن
bite the dust <idiom> U از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
To kI'll animals for food . U جانوران را برای غذا کشتن
electrocution U کشتن یا مرگ دراثر برق
prolicide U کشتن اولاد بچه کشی
self annihilation U کشتن نفس خود نابود سازی
spermatocide U منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
To kI'll someone in cold blood. U درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
spermatocidal U منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermicidal U منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
biocidal action U عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
antibiotic U مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotics U مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
moments of truth U هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moment of truth U هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
to make ones blood run cold U کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com