English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
master U کسب مهارت کردن
mastered U کسب مهارت کردن
masters U کسب مهارت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
metrist U کسی که در متر کردن مهارت دارد
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
ship handling U مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو
Other Matches
proficiency rating U طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
qualification card U کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
knack U مهارت
light handedness U مهارت
deftness U مهارت
masterkiness U مهارت
sophistication U مهارت
competence U مهارت
ham-fisted U بی مهارت
handiness U مهارت
proficiency U مهارت
ham handed U بی مهارت
executes U مهارت
maladroit U بی مهارت
executing U مهارت
gripe U مهارت
unskillful U بی مهارت
inexpert U بی مهارت
executed U مهارت
skilless U بی مهارت
skill less U بی مهارت
skill U مهارت
adeptness U مهارت
execute U مهارت
adroitness U مهارت
facility U مهارت
inapt U بی مهارت
unskilled U بی مهارت
know-how U مهارت
technique U مهارت
dextrously U به مهارت
expertise U مهارت
workmanship U مهارت
grooves U مهارت
groove U مهارت
incompetent U بی مهارت
artifices U مهارت
techniques U فن مهارت
artifice U مهارت
techniques U مهارت
proficiency pay U حق مهارت
qualification U مهارت
ingenuity U مهارت
credential U مهارت
expertise U مهارت
skill U مهارت
ham fisted U بی مهارت
technique U فن مهارت
weed U آدم بی مهارت
manual skill U مهارت دستی
craft U مهارت نیرنگ
crafts U مهارت نیرنگ
milquetoast U آدم بی مهارت
human skill U مهارت انسانی
unskil U ناشی بی مهارت
cissy U آدم بی مهارت
pussy [Am E] U آدم بی مهارت
expertness U خبرویت مهارت
sport skill U مهارت ورزشی
tactless U بی مهارت بی سلیقه
jessy U آدم بی مهارت
tactlessly U بی مهارت بی سلیقه
jessie U آدم بی مهارت
pantywaist [Am En] U آدم بی مهارت
wet U آدم بی مهارت
weenie [Am E] U آدم بی مهارت
salesmanship U مهارت در فروشندگی
qualification U مهارت فنی
skill U مهارت فنی
natatorial skill U مهارت در شنا
seamanship U مهارت در دریانوردی
motor skill U مهارت حرکتی
wimp U آدم بی مهارت
combat proficiency U مهارت رزمی
competence U مهارت فنی
qualifies U کسب مهارت
qualification U مهارت فنی
manipulation U انجام با مهارت
proficiency U مهارت تخصص
qualification U کسب مهارت
up one's alley <idiom> U مهارت درچیزی
tact U کاردانی مهارت
skill learning U مهارت اموزی
skill level U پایه مهارت
namby-pamby U آدم بی مهارت
sissy U آدم بی مهارت
credential U مهارت فنی
dauber U نقاش بی مهارت
weakling U آدم بی مهارت
fundamental skill U مهارت بنیادی
wuss(y) U آدم بی مهارت
mollycoddle U آدم بی مهارت
qualify U کسب مهارت
versatility U روانی مهارت
softie/softy U آدم بی مهارت
fine skill U مهارت فریف
skillful Šetc U با مهارت ماهرانه
qualification record U پرونده مهارت فنی
qualification badge U نشان مهارت در تیراندازی
stickhandling U مهارت در استفاده از چوب
conveyancing U مدیریت از روی مهارت
skill U مهارت عملی داشتن
wonderwork U کار عجیب مهارت
sport skill pattern U الگوی مهارت ورزشی
showboating U نمایش دادن مهارت
sword play U مهارت در بکارگیری شمشیر
technomotorial skill U مهارت تکنیکی- حرکتی
skill level U پایه مهارت فنی
expert badge U نشان مهارت در تیراندازی
spiller U خوش شانسی نه مهارت
fine art U هر مهارت هنری وفریف
surfmanship U مهارت در موج سواری
seaman ship U مهارت در راندن قایق
diplomatically U از روی مهارت و بصیرت
facileness U مهارت عدم ثبات
techniques U اصول مهارت روش فنی
dan U درجه 1 تا 01 برای مهارت در دفاع
ropemanship U مهارت دربندبازی یا بالارفتن از طناب
technique U اصول مهارت روش فنی
veteran skill U مهارت و کهنه کاری کارازمودگی
rate U میزان مهارت شدت تغییرات
overwrought U تهیه شده ازروی مهارت
quaint U از روی مهارت عجیب و جالب
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
rates U میزان مهارت شدت تغییرات
gymkhanas U مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
cats U استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
gymkhana U مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
syllogist U کسیکه مهارت درقیاس منطقی دار د
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
seed U رده بندی برحسب مهارت وقدرت
up one's street [British English] , down one's alley [American English] U مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
to be out of one's depth U از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
seeds U رده بندی برحسب مهارت وقدرت
cat U استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
seaman's eye U دقت پیش بینی ملوانی مهارت دریایی
mallet goal U نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
test examiner U مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
he muddled through U بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
slugger U بوکسوری که بیشتر به قدرت خود اتکا دارد تا مهارت
triple threat U بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
don't give up the day job <idiom> U [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
solocross U مسابقه در محوطه پارکینگ برای کشف مهارت راننده
to be unable to hold a candle to somebody <idiom> U در برابر کسی پائین رتبه بودن [در توانایی یا مهارت و غیره]
trials U مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
trial U مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
self- U که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
advanced level U پایه مهارت عالی در سطح عالی
reconditioning training U اموزش تجدید مهارت اموزش توجیهی
trickier U خدعه امیز مهارت امیز
trickiest U خدعه امیز مهارت امیز
tricky U خدعه امیز مهارت امیز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com