Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
clinch
U
کسب عنوان قهرمانی
clinched
U
کسب عنوان قهرمانی
clinches
U
کسب عنوان قهرمانی
clinching
U
کسب عنوان قهرمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
title
U
دارنده عنوان قهرمانی
titles
U
دارنده عنوان قهرمانی
defending shampion
U
مدافع عنوان قهرمانی
nontitle
U
مسابقه بدون عنوان قهرمانی
rematch
U
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
Other Matches
titles
U
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
title
U
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym
U
عنوان دهنده عنوان مشخص
gladiatorship
U
قهرمانی
heroism
U
قهرمانی
championships
U
قهرمانی
championship
U
قهرمانی
championship
U
مسابقههای قهرمانی
championships
U
مسابقه قهرمانی
championships
U
مسابقههای قهرمانی
championship
U
مسابقه قهرمانی
playoffs
U
مسابقهی قهرمانی
crown
U
تاج قهرمانی
crowns
U
تاج قهرمانی
tournament
U
مسابقات قهرمانی
tournaments
U
مسابقات قهرمانی
tourney
U
مسابقه قهرمانی
victory lap
U
دور قهرمانی
playoff
U
مسابقهی قهرمانی
title-holder
U
برندهی مقام قهرمانی
title-holders
U
برندهی مقام قهرمانی
europian championship
U
وزنه برداری قهرمانی اروپا
magic number
U
امتیاز لازم برای قهرمانی
Test matches
U
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
candidates' tournament
U
تورنمنت نامزدهای قهرمانی شطرنج جهان
candidates' matches
U
رویارویی نامزدهای قهرمانی شطرنج جهان
Test match
U
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
field events
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
grey cup
U
مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
atlas
U
قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
atlases
U
قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
Olympic Games
U
مسابقههای قهرمانی که یونانیهای باستان هرچهارسال یک باربرپامی کنند
verism
U
رجحان اهنگ ها و روایات متداول برروایات و اهنگهای قهرمانی و افسانه امیز
broach
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
stbtitle
U
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
epithet
U
عنوان
appellative
U
عنوان
life peer
U
عنوان
ground
U
عنوان
life peers
U
عنوان
capitulary
U
عنوان
headlines
U
عنوان
epithets
U
عنوان
caption
U
عنوان
captions
U
عنوان
print
U
عنوان و..
printed
U
عنوان و..
prints
U
عنوان و..
by way of remainder
U
به عنوان رد
rubrics
U
عنوان
head line
U
عنوان
headline
U
عنوان
rubric
U
عنوان
heading
U
عنوان
headings
U
عنوان
topics
U
عنوان ها
titles
U
عنوان ها
title
U
عنوان
topic
U
عنوان
title
U
عنوان
headword
U
عنوان
titles
U
عنوان
subject
[topic]
U
عنوان
themes
U
عنوان ها
subjects
U
عنوان ها
headwords
U
عنوان
names
U
عنوان ها
name
U
عنوان
head
U
سالار عنوان
head
U
عنوان مبحث
heading
U
عنوان گذاری
branding
U
عنوان تجارتی
brands
U
عنوان تجارتی
natural
U
حرکت در عنوان
naturals
U
حرکت در عنوان
surname
U
لقب عنوان
surnames
U
لقب عنوان
captions
U
عنوان دادن
honorific
U
عنوان تجلیلی
caption
U
عنوان دادن
headings
U
عنوان گذاری
heading
U
عنوان سرصفحه
honorifics
U
عنوان تجلیلی
headings
U
عنوان سرصفحه
brand
U
عنوان تجارتی
appropriation title
U
عنوان اعتبار
appropriation title
U
عنوان سپرده
possessory title
U
عنوان مالکیت
berths
U
کسب عنوان
topics
U
عنوان سرفصل
berthing
U
کسب عنوان
start of heading
U
شروع عنوان
for example
U
به عنوان مثال
exempli gratia
[e.g.]
U
به عنوان مثال
superscrible
U
عنوان روی
berth
U
کسب عنوان
the hoy f.
U
عنوان پاپ
doctorates
U
عنوان دکتری
doctorate
U
عنوان دکتری
on loan
U
به عنوان قرض
berthed
U
کسب عنوان
nowise
U
به هیچ عنوان
topic
U
عنوان سرفصل
guize
U
روبند عنوان
Distinguished . Titled.
U
صاحب عنوان
Under the title ( heading) of …
U
تحت عنوان ...
exercise term
U
عنوان مانور
untitled
U
بدون عنوان
in a topic form
U
بصورت عنوان
intitule
U
عنوان دادن به
message heading
U
عنوان پیام
titlist
U
دارای عنوان
rubricize
U
دارای عنوان قرمزکردن
streamer
U
عنوان چشمگیر مقاله
title block
U
قسمت عنوان نامه
superscription
U
عنوان روی پاکت
subhead
U
عنوان فرعی مقاله
subhead
U
عنوان جزء یا فرعی
short title
U
عنوان کوتاه شده
running head
U
خط عنوان هرصفحه در متن
rubricate
U
دارای عنوان قرمزکردن
misdirection
U
گمراهی عنوان غلط
head line
U
عنوان سرصفحه روزنامه
donna
U
عنوان مودبانه بانوان
challenge round
U
مبارزه با صاحب عنوان
titles
U
واگذارکردن عنوان دادن به
possession by title of ownership
U
تصرف به عنوان مالکیت
streamers
U
عنوان چشمگیر مقاله
title page
U
صفحه عنوان کتاب
lord
U
عنوان لردی دادن به
languages
U
برنامهای که به عنوان مترجم
title
U
واگذارکردن عنوان دادن به
lords
U
عنوان لردی دادن به
language
U
برنامهای که به عنوان مترجم
superscription
U
عنوان نوشته روی چیزی
short title
U
عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
running title
U
عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
letterheads
U
عنوان چاپی بالای کاغذ
dominie
U
عنوان کشیشان کلیسای هلند
to act
[as somebody]
U
عمل کردن
[به عنوان رتبه ای]
to function as something
U
به کار رفتن به عنوان چیزی
to readdress a letter
U
عنوان نامهای را عوض کردن
Take it as a souvenir!
U
این را به عنوان سوغاتی بردار!
to serve as something
U
به کار رفتن به عنوان چیزی
heading
U
عنوان یا نام متن در فایل
headings
U
سمت سینه ناو عنوان
What is the title of the book ?
U
عنوان این کتاب چیست ؟
letterhead
U
عنوان چاپی بالای کاغذ
heading
U
سمت سینه ناو عنوان
residentship
U
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
headings
U
عنوان یا نام متن در فایل
to act
[as somebody]
U
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
to have a title
[ to be titled]
U
لقب دار
[صاحب عنوان]
بودن
dauphin
U
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
titleholder
U
صاحب سند مالکیت دارای عنوان
defacto recognition
U
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
keep in trust
U
به عنوان امانت نگهداری کردن چیزی
hold down
U
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
prifixal
U
پیشوند عنوان قبل از اسم شخص
interface
U
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
interfaces
U
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
He works as engineer.
U
او
[مرد]
به عنوان مهندس کار می کند.
smear word
U
عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
prifix
U
پیشوند عنوان قبل از اسم شخص
they call him mister
U
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
mercury delay line
U
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
electronic
U
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
blocked
U
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
block
U
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
He gets paid wering different hats .
U
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
U
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
blocks
U
تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
an open letter
U
نامهای که بوسیله روزنامه به کسی عنوان شود
unipolar
U
که به عنوان کنتررل جریان متغیر به کار می رود.
represented
U
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
background
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
represents
U
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
Do you want to go out with me?
U
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
Will you go out with me?
U
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
backgrounds
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
represent
U
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
initialled
U
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
your reverence
U
عنوان کشیشان که برابر است با عناوین قدیمی ایران
initialed
U
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
primary products
U
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
polar
U
سیستم معرفی موقعیتها به عنوان زاویه و فاصله از مبدا
The Catholic Church springs
[comes]
to mind as an obvious example.
U
کلیسای کاتولیک به عنوان یک نمونه بارز به ذهن می آید.
initialling
U
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initials
U
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
gulped
U
گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
rational number
U
عددی که به عنوان تقسیم دو عدد کامل نوشته میشود
prize courts
U
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
job
U
کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
rent
U
ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com