English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
memento mori U کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
epispastic U مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
There are wheels within wheels . U کاسه ای زیر نیم کاسه است
anthropo U پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop U پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography U علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
obstructionist U اکثریت می اندازد
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
the ink blots U این مرکب لک می اندازد
The trees give a pleasant shade . U درختان سایه قشنگه می اندازد
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
big ball U ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
pumpkin U پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
pumpkins U پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
grounder U موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
drive U بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drives U بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
jump ball U توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
petroleur U کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
What advice would you give to someone starting up in business? U چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
megascope U یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
leadsman U کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
filibuster U کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustered U کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering U کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibusters U کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
sweeper U اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweepers U اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
He shoots well U خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
bowl کاسه
bowls U کاسه
lump sums U یک کاسه
chalices U کاسه
crania U کاسه سر
cranium U کاسه سر
craniums U کاسه سر
chalice U کاسه
skull U کاسه سر
pappus U کاسه گل
messmate U هم کاسه
lump sum U یک کاسه
skulls U کاسه سر
mazard U کاسه
socket کاسه
cupule U کاسه
drinking cup U کاسه
in a lump sum U یک کاسه
calyx U کاسه گل
sockets U کاسه
calycle U کاسه گل
calix U کاسه گل
cotyla U کاسه
oil seal U کاسه نمد
seals U کاسه نمد
husks U غلاف یا کاسه گل
husk U غلاف یا کاسه گل
stuffing box U کاسه نمد
eager beaver U کاسه گرم تر از اش
eyehole U کاسه چشم
glene U کاسه مفصل
glene U کاسه چشم
flower cup U غلاف کاسه گل
cup seal U بوبند کاسه
brainpan U کاسه مغز
bowl U کاسه رهنما
hard shell U کاسه دار
turtleback U کاسه پشت
lickspittle U کاسه لیس
sealings U کاسه نمدها
scutum U کاسه زانو
ball bearings U کاسه ساچمه
ball bearing U کاسه ساچمه
cranial nerve U عصب کاسه سر
eye sockets U کاسه چشم
eye socket کاسه چشم
kegler U کاسه ساز
craniography U شرح کاسه سر
kneepan U کاسه زانو
loricate U کاسه دار
knee pan U کاسه زانو
parasitism U کاسه لیسی
dipper stick U کاسه بیل
corolla U جام گل کاسه گل
knee cap U کاسه زانو
porringer U کاسه اش خوری
scal U کاسه نمد
bowls U کاسه رهنما
socket کاسه چشم
seal U کاسه نمد
suck-up U کاسه لیس
bootlicker U کاسه لیس
yes-man U کاسه لیس
puppet U کاسه لیس
cat's paw U کاسه لیس
doormat U کاسه لیس
stooge U کاسه لیس
arse-licker U کاسه لیس
kiss-ass [American E] U کاسه لیس
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> U کاسه از آش گرمتر.
patellae U کاسه زانو
ass-kisser [American E] U کاسه لیس
brown-noser U کاسه لیس
fawner U کاسه لیس
kneecap U کاسه زانو
sockets U کاسه بندگاه
toady U کاسه لیس
lickspittle U کاسه لیس
minion U کاسه لیس
patella U کاسه زانو
socket کاسه بندگاه
kneecaps U کاسه زانو
hardshell U کاسه دار سخت
sound bow U کاسه زنگ اخبار
calipash U کاسه لاک پشت
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
porringer U کلاه کاسه مانند
They put the blane on him . he was the scapegoat. U کاسه کوزه ها سر اوشکست
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
patellate U مانند کاسه زانو
patellar U مانند کاسه زانو
stifle bone U کاسه زانوی اسب
housemaid's knee U اماس کاسه زانو
sockets U سرپیچ کاسه چشم
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
carapace U کاسه سنگ پشت
labyrinth seal U کاسه نمد لایبرنت
drinking vessel U فرف ابخوری کاسه
suborbital U زیر کاسه چشمی
toadyism U مداهنه کاسه لیسی
calipee U کاسه زیرین لاک پشت
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . U کاسه گدایی دست گرفتن
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
postorbital U واقع در پشت کاسه چشم
infraorbital U واقع در زیر کاسه چشم
My patience is exhausted ( worn out ) . U کاسه صبرم لبریز شده
there are wheels within wheels U زیرکاسه نیم کاسه است
incomplete flower U گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
inferior ovary U تخم دان پایین تر از کاسه
supra orbital U واقع دربالای کاسه چشم
testudinarious U مانند کاسه سنگ پشت
toady U کاسه لیس مداهنه کردن
sycophancy U مفت خوری کاسه لیسی
To go round hat in hand . U کاسه گدایی بدست گرفتن
inferior calyx U کاسه پایین تر از تخم دان
testudinate U مانند کاسه سنگ پشت
My patience has run out (is exhausted). U کاسه صبرم لبریز است
testudineous U مانند کاسه سنگ پشت
coronae borealis U کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
corona borealis U کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
there is something in the wind U کاسهای زیر نیم کاسه است
guards U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
calipash U قسمت بالای کاسه لاک پشت
guarding U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
More Catholic than the Pope . U کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
belljar U نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shell U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shells U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether . U کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
patelliform U مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
cross bones U شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
chevron seal U کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
leather back U لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
calyx U طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
preorbital U واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
human beings U انسان
loard of creation U انسان
homosapiens U انسان
mortals U انسان
in human shape U انسان
man U انسان
mortal U انسان
mans U انسان
homo U انسان
human being U انسان
kindlity U انسان وار
human movement U حرکت انسان
humansit U انسان دوست
voicing U صدای انسان
infrahuman U پایین تر از انسان
infrahuman U مادون انسان
anthropology U انسان شناسی
economic man U انسان اقتصادی
homo economicus U انسان اقتصادی
heidelberg man U انسان هایدلبرگ
homo faber U انسان ابزارساز
homo politicus U انسان اجتماعی
homosapiens U نوع انسان
eudemonology U گفتاردرسعادت انسان
voice U صدای انسان
godman U انسان خداوار
voices U صدای انسان
hominid U جنس انسان
cannibalism U ادمخواری انسان
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com