English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . U کاسه گدایی دست گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To go round hat in hand . U کاسه گدایی بدست گرفتن
Other Matches
preorbital U واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
There are wheels within wheels . U کاسه ای زیر نیم کاسه است
beggary U گدایی
pauperdom U گدایی
pauperism U گدایی
mendiant U گدایی کننده
mendicant U گدایی کننده
mump U گدایی کردن
one day a beggar U روز گدایی
cursed with porerty U نفرین کرده به گدایی
begs U خواستن گدایی کردن
begged U خواستن گدایی کردن
cadged U گدایی دوره گردی
cadge U گدایی دوره گردی
cadges U گدایی دوره گردی
beg U خواستن گدایی کردن
cadging U گدایی دوره گردی
To go cap in hand to someone. U دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
bowl کاسه
calix U کاسه گل
craniums U کاسه سر
sockets U کاسه
skull U کاسه سر
in a lump sum U یک کاسه
cranium U کاسه سر
calycle U کاسه گل
crania U کاسه سر
mazard U کاسه
calyx U کاسه گل
bowls U کاسه
messmate U هم کاسه
pappus U کاسه گل
chalice U کاسه
lump sum U یک کاسه
cupule U کاسه
skulls U کاسه سر
drinking cup U کاسه
lump sums U یک کاسه
socket کاسه
chalices U کاسه
cotyla U کاسه
parasitism U کاسه لیسی
arse-licker U کاسه لیس
kiss-ass [American E] U کاسه لیس
ass-kisser [American E] U کاسه لیس
toady U کاسه لیس
seals U کاسه نمد
brown-noser U کاسه لیس
knee pan U کاسه زانو
knee cap U کاسه زانو
kegler U کاسه ساز
puppet U کاسه لیس
brainpan U کاسه مغز
seal U کاسه نمد
oil seal U کاسه نمد
stooge U کاسه لیس
glene U کاسه چشم
porringer U کاسه اش خوری
doormat U کاسه لیس
cat's paw U کاسه لیس
loricate U کاسه دار
lickspittle U کاسه لیس
minion U کاسه لیس
lickspittle U کاسه لیس
fawner U کاسه لیس
dipper stick U کاسه بیل
ball bearing U کاسه ساچمه
hard shell U کاسه دار
ball bearings U کاسه ساچمه
eye sockets U کاسه چشم
eye socket کاسه چشم
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> U کاسه از آش گرمتر.
corolla U جام گل کاسه گل
husk U غلاف یا کاسه گل
glene U کاسه مفصل
cranial nerve U عصب کاسه سر
bowls U کاسه رهنما
bowl U کاسه رهنما
eager beaver U کاسه گرم تر از اش
eyehole U کاسه چشم
cup seal U بوبند کاسه
flower cup U غلاف کاسه گل
craniography U شرح کاسه سر
husks U غلاف یا کاسه گل
kneecaps U کاسه زانو
sockets U کاسه بندگاه
scal U کاسه نمد
socket کاسه چشم
socket کاسه بندگاه
scutum U کاسه زانو
sealings U کاسه نمدها
turtleback U کاسه پشت
suck-up U کاسه لیس
yes-man U کاسه لیس
kneecap U کاسه زانو
kneepan U کاسه زانو
stuffing box U کاسه نمد
patella U کاسه زانو
patellae U کاسه زانو
bootlicker U کاسه لیس
stifle bone U کاسه زانوی اسب
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
porringer U کلاه کاسه مانند
They put the blane on him . he was the scapegoat. U کاسه کوزه ها سر اوشکست
sound bow U کاسه زنگ اخبار
patellate U مانند کاسه زانو
patellar U مانند کاسه زانو
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
labyrinth seal U کاسه نمد لایبرنت
calipash U کاسه لاک پشت
sockets U سرپیچ کاسه چشم
housemaid's knee U اماس کاسه زانو
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
carapace U کاسه سنگ پشت
suborbital U زیر کاسه چشمی
drinking vessel U فرف ابخوری کاسه
hardshell U کاسه دار سخت
toadyism U مداهنه کاسه لیسی
incomplete flower U گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
inferior ovary U تخم دان پایین تر از کاسه
there are wheels within wheels U زیرکاسه نیم کاسه است
testudinate U مانند کاسه سنگ پشت
calipee U کاسه زیرین لاک پشت
infraorbital U واقع در زیر کاسه چشم
sycophancy U مفت خوری کاسه لیسی
My patience is exhausted ( worn out ) . U کاسه صبرم لبریز شده
My patience has run out (is exhausted). U کاسه صبرم لبریز است
supra orbital U واقع دربالای کاسه چشم
testudineous U مانند کاسه سنگ پشت
inferior calyx U کاسه پایین تر از تخم دان
toady U کاسه لیس مداهنه کردن
postorbital U واقع در پشت کاسه چشم
testudinarious U مانند کاسه سنگ پشت
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
coronae borealis U کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
memento mori U کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
corona borealis U کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guards U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
there is something in the wind U کاسهای زیر نیم کاسه است
More Catholic than the Pope . U کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
calipash U قسمت بالای کاسه لاک پشت
guard U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
shells U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
belljar U نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shell U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether . U کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
patelliform U مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
chevron seal U کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones U شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
calyx U طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
leather back U لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
To sponge on some one . U کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
glenoid fossa or cavity U گودی مفصل کاسه مفصل
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> U همان آش است و همان کاسه .
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
detracted U گرفتن
detracting U گرفتن
overtake U گرفتن
recaptures U پس گرفتن
to lay a wager U گرفتن
recaptured U پس گرفتن
lutes U گل گرفتن
detracts U گرفتن
to hunt out U گرفتن
to nestle oneself U جا گرفتن
reclaims U پس گرفتن
to station oneself U جا گرفتن
seized U گرفتن
seize U گرفتن
resumption U از سر گرفتن
to take a wife U زن گرفتن
reclaim U پس گرفتن
reclaimed U پس گرفتن
reclaiming U پس گرفتن
recapturing U پس گرفتن
to take one's stand U جا گرفتن
skims U گرفتن کف
skims U کف گرفتن از
skimmed U گرفتن کف
skimmed U کف گرفتن از
skim U گرفتن کف
to shut off U را گرفتن
skim U کف گرفتن از
seizes U گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com