Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
bowls
U
کاسه
in a lump sum
U
یک کاسه
cotyla
U
کاسه
skull
U
کاسه سر
cupule
U
کاسه
skulls
U
کاسه سر
craniums
U
کاسه سر
cranium
U
کاسه سر
crania
U
کاسه سر
drinking cup
U
کاسه
lump sum
U
یک کاسه
chalices
U
کاسه
bowl
کاسه
chalice
U
کاسه
lump sums
U
یک کاسه
socket
کاسه
mazard
U
کاسه
sockets
U
کاسه
calix
U
کاسه گل
calycle
U
کاسه گل
calyx
U
کاسه گل
messmate
U
هم کاسه
pappus
U
کاسه گل
scutum
U
کاسه زانو
sealings
U
کاسه نمدها
flower cup
U
غلاف کاسه گل
brainpan
U
کاسه مغز
craniography
U
شرح کاسه سر
stuffing box
U
کاسه نمد
corolla
U
جام گل کاسه گل
cranial nerve
U
عصب کاسه سر
cup seal
U
بوبند کاسه
dipper stick
U
کاسه بیل
parasitism
U
کاسه لیسی
kegler
U
کاسه ساز
knee cap
U
کاسه زانو
knee pan
U
کاسه زانو
kneepan
U
کاسه زانو
lickspittle
U
کاسه لیس
oil seal
U
کاسه نمد
hard shell
U
کاسه دار
arse-licker
U
کاسه لیس
ass-kisser
[American E]
U
کاسه لیس
scal
U
کاسه نمد
eager beaver
U
کاسه گرم تر از اش
eyehole
U
کاسه چشم
porringer
U
کاسه اش خوری
glene
U
کاسه مفصل
glene
U
کاسه چشم
loricate
U
کاسه دار
stooge
U
کاسه لیس
kneecap
U
کاسه زانو
lickspittle
U
کاسه لیس
cat's paw
U
کاسه لیس
puppet
U
کاسه لیس
minion
U
کاسه لیس
fawner
U
کاسه لیس
toady
U
کاسه لیس
husks
U
غلاف یا کاسه گل
husk
U
غلاف یا کاسه گل
brown-noser
U
کاسه لیس
bowls
U
کاسه رهنما
patella
U
کاسه زانو
bowl
U
کاسه رهنما
kneecaps
U
کاسه زانو
kiss-ass
[American E]
U
کاسه لیس
patellae
U
کاسه زانو
turtleback
U
کاسه پشت
seals
U
کاسه نمد
bootlicker
U
کاسه لیس
sockets
U
کاسه بندگاه
socket
کاسه چشم
yes-man
U
کاسه لیس
suck-up
U
کاسه لیس
doormat
U
کاسه لیس
ball bearings
U
کاسه ساچمه
ball bearing
U
کاسه ساچمه
eye sockets
U
کاسه چشم
seal
U
کاسه نمد
eye socket
کاسه چشم
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
U
کاسه از آش گرمتر.
socket
کاسه بندگاه
hardshell
U
کاسه دار سخت
labyrinth seal
U
کاسه نمد لایبرنت
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
sockets
U
سرپیچ کاسه چشم
patellate
U
مانند کاسه زانو
patellar
U
مانند کاسه زانو
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
housemaid's knee
U
اماس کاسه زانو
porringer
U
کلاه کاسه مانند
suborbital
U
زیر کاسه چشمی
toadyism
U
مداهنه کاسه لیسی
carapace
U
کاسه سنگ پشت
stifle bone
U
کاسه زانوی اسب
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
calipash
U
کاسه لاک پشت
drinking vessel
U
فرف ابخوری کاسه
sound bow
U
کاسه زنگ اخبار
They put the blane on him . he was the scapegoat.
U
کاسه کوزه ها سر اوشکست
testudinarious
U
مانند کاسه سنگ پشت
My patience is exhausted ( worn out ) .
U
کاسه صبرم لبریز شده
toady
U
کاسه لیس مداهنه کردن
testudinate
U
مانند کاسه سنگ پشت
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
U
کاسه گدایی دست گرفتن
sycophancy
U
مفت خوری کاسه لیسی
calipee
U
کاسه زیرین لاک پشت
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
infraorbital
U
واقع در زیر کاسه چشم
My patience has run out (is exhausted).
U
کاسه صبرم لبریز است
postorbital
U
واقع در پشت کاسه چشم
testudineous
U
مانند کاسه سنگ پشت
incomplete flower
U
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
supra orbital
U
واقع دربالای کاسه چشم
inferior ovary
U
تخم دان پایین تر از کاسه
inferior calyx
U
کاسه پایین تر از تخم دان
More Catholic than the Pope .
U
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
there is something in the wind
U
کاسهای زیر نیم کاسه است
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
guards
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
coronae borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
corona borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
calipash
U
قسمت بالای کاسه لاک پشت
shells
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
belljar
U
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shell
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether .
U
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
shelling
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
charnel house
U
جایی که
someplace
U
یک جایی
someplace
U
جایی
inopportuneness
U
بی جایی
inopportunity
U
بی جایی
wherever
U
جایی که
n tuple
U
N جایی
minx
U
زن هر جایی
patelliform
U
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
shift
U
جابه جایی
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
commonplace
U
همه جایی
displacement
U
جابه جایی
immutability
U
پا بر جایی ثبات
banal
U
همه جایی
transposition
U
جابه جایی
gas log
U
جایی که گازمیسوزد
translocation
U
جابه جایی
shifted
U
جابه جایی
scratch where it itches
U
هر جایی را که میخاردبخارانید
shifts
U
جابه جایی
chevron seal
U
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones
U
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
to hunker down in a place
U
در جایی پناه بردن
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
drop by
<idiom>
U
بازدید از کسی با جایی
make a beeline for something
<idiom>
U
با عجله به جایی رفتن
attender
U
شخص حاضر در جایی
locomotion
U
جابه جایی حرکتی
Somewhere in the darkness
U
جایی در میانی تاریکی
lie in wait
<idiom>
U
جایی قیم شدن
come from
<idiom>
U
بومی جایی بودن
synesthesia
U
جابه جایی حسی
synaesthesia
U
جابه جایی حسی
stand clear
U
جایی را ترک کردن
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
displacement of affect
U
جابه جایی عاطفه
transposition of affect
U
جابه جایی عاطفه
drive displacement
U
جابه جایی سائق
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
locomotor behavior
U
رفتار جابه جایی
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
rettery
U
جایی که بذرک را می خیسانند
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
to go about
U
ازجایی به جایی رفتن
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
p.of the ways
U
جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
leather back
U
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
calyx
U
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
to tow a vehicle
[to a place]
U
یدکی کشیدن خودرویی
[به جایی]
to stay away from something
U
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to stay away from something
U
دور ماندن از چیزی یا جایی
strict enclosure
U
انزوای سخت
[در آن حالت یا جایی]
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
to admit sombody
[into a place]
U
راه دادن کسی
[به جایی]
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
berths
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
tourist trap
<idiom>
U
جایی که جذب توریست میکند
i am at my wit's end
U
دیگر عقلم به جایی نمیرسد
i took up where he left
U
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
lomomote
U
از جایی بجایی حرکت کردن
berthing
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
get out from under
<idiom>
U
از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
boarding houses
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com