Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
origination
U
کار مربوط به خلق چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
documentation
U
متنهای مربوط به چیزی
organizational
U
مربوط به روشی که چیزی مرتب شده است
nerd
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
super
U
: پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
functional
U
مربوط به نحوه کار چیزی
entitative
U
واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
graphical
U
مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است
preparative
U
تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stat
[on something]
U
آمار
[مربوط به چیزی]
[اصطلاح روزمره]
stat
[on something]
U
ارقام
[مربوط به چیزی]
[اصطلاح روزمره]
stat
[on something]
U
واقعیت ها به صورت اعداد
[مربوط به چیزی]
[اصطلاح روزمره]
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
Other Matches
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
civil appropriation
U
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
formulae
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
relevant
U
مربوط
related
U
مربوط
correspondent
U
مربوط به
caprine
U
مربوط به بز
irrelevant
U
نا مربوط
coordinate
U
مربوط
for
U
مربوط به
pertaining
U
مربوط به
hydraulic
U
مربوط به اب
coherent
U
مربوط
affined
U
مربوط
correspondents
U
مربوط به
condequent
U
مربوط
germane
U
مربوط
cretaceous
U
مربوط به گچ
pertinenet
U
مربوط
vespertinal
U
مربوط به شب
proper
U
مربوط
pertinent
U
مربوط به
eight bit system
U
مربوط به یک
lineal
U
مربوط به خط
as for
U
مربوط به
apposite
U
مربوط
pertinent
U
مربوط
curatorial
U
مربوط به
arbitral
U
مربوط به حکمیت
computational
U
مربوط به یک محاسبه
arbitrative
U
مربوط بحکمیت
dictatorial
U
مربوط به دیکتاتور
posts
U
مربوط به پست
adulterous
U
مربوط به زنا
self-
U
مربوط به خود
commisural
U
مربوط به درزوپیوندگاه
posted
U
مربوط به پست
photo-
U
مربوط به نور
post-
U
مربوط به پست
post
U
مربوط به پست
achaean
U
مربوط به اخائیه
ghostly
U
مربوط به روح
larcenous
U
مربوط به دزدی
collegial
U
مربوط به دانشکده
fossil
U
مربوط بادوارگذشته
arteriovenous
U
مربوط به رگها
tutorials
U
مربوط به قیمومت
churchly
U
مربوط به کلیسا
occupational
U
مربوط به شغل
municipal
U
مربوط به شهرداری
astro
U
مربوط به نجوم
acetarious
U
مربوط به سالاد
as to
U
عطف به مربوط به
ammino
U
مربوط به امونیاک
vindicative
U
مربوط به توجیه
villatic
U
مربوط به دهکده
analitical
U
مربوط به تجزیه
anent
U
در مشارکت با مربوط به
anglian
U
مربوط به نژاد
corresponsive
U
مربوط بیکدیگر
atomistic
U
مربوط به اتم
thermal
U
مربوط به گرما
woodsy
U
مربوط به جنگل
military
U
مربوط به نظام
weaponary
U
مربوط به اسلحه
aluminous
U
مربوط به الومینیوم
fossils
U
مربوط بادوارگذشته
verb
U
مربوط به صدا
narcotic
U
مربوط به موادمخدره
histrionic
U
مربوط به نمایش
valedictory
U
مربوط به خداحافظی
nutritional
U
مربوط بهتغذیه
attached
U
مربوط متعلق
arithmeticlal
U
مربوط به حساب
archival
U
مربوط به بایگانی
Hellenic
U
مربوط به یونان
circumstantial
U
مربوط به موقعیت
calligraphic
U
مربوط به خطاطی
Americans
U
مربوط بامریکا
caloric
U
مربوط به کالری
insurrectional
U
مربوط به شورش
inspectional
U
مربوط به بازرسی
American
U
مربوط بامریکا
irrelative
U
نا مربوط مطلق
treats
U
مربوط بودن به
capitular
U
مربوط بفصل
polar
U
مربوط به قطب
polar
U
مربوط به قط بها
coherently
U
بطور مربوط
womanish
U
مربوط به زن یا زنان
baronial
U
مربوط به بارون
britannic
U
مربوط به بریتانیا
bardic
U
مربوط به رامشگری
brumal
U
مربوط به زمستان
nautical
U
مربوط به کشتیرانی
basal
U
مربوط به ته یابنیان
agrologic
U
مربوط بخاکشناسی
aguish
U
مربوط به تب و لرز
numerical
U
مربوط به اعداد
outbound
U
مربوط به خارج
nasal
U
مربوط به بینی
racing
U
مربوط بمسابقه
mammary
U
مربوط به پستان
ovarian
U
مربوط به تخمدان
cerebellar
U
مربوط به مخچه
textual
U
مربوط به متن یا نص
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com