Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pay off something
U
چیزی را قسطی پرداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
to compound
U
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
U
چیزی را قسطی خریدن
to buy something on the installment plan
[system]
U
چیزی را قسطی خریدن
to buy something on hire purchse
[British English]
U
چیزی را قسطی خریدن
to buy something on the never-never
[British English]
[humorous]
<idiom>
U
چیزی را قسطی خریدن
[اصطلاح روزمره]
recoupment
U
قسطی پرداخت کردن یا بازپرداخت قسطی
installment
U
قسطی
credit sale
U
فروش قسطی
installment payment
U
پرداخت قسطی
payment by installments
U
پرداخت قسطی
instalments
U
پرداخت قسطی
installments
U
پرداخت قسطی
instalment
U
پرداخت قسطی
never-never
U
پرداخت قسطی
tally trade
U
داد و ستد قسطی
agreement on partial payments
U
توافق در پرداخت های قسطی
shell out
U
پرداختن
practice
U
پرداختن
to brush up
U
پرداختن
defray
U
پرداختن
defrayed
U
پرداختن
practicing
U
پرداختن
defrays
U
پرداختن
take to
U
پرداختن
to fork over
U
پرداختن
practise
U
پرداختن
practises
U
پرداختن
practising
U
پرداختن
disburse
U
پرداختن
disbursed
U
پرداختن
disburses
U
پرداختن
disbursing
U
پرداختن
meets
U
پرداختن
meet
U
پرداختن
defraying
U
پرداختن
imburse
U
پرداختن
aby
U
پرداختن
abye
U
پرداختن
pay
U
پرداختن
cough up
U
پرداختن
paying
U
پرداختن
pays
U
پرداختن
kick over
<idiom>
U
پرداختن
fork out
<idiom>
U
پرداختن
pony up
<idiom>
U
پرداختن
foot the bill
<idiom>
U
پرداختن
recompenses
U
غرامت پرداختن
putting
U
بفعالیت پرداختن
recompensed
U
غرامت پرداختن
put
U
بفعالیت پرداختن
recompense
U
غرامت پرداختن
activate
U
به فعالیت پرداختن
activated
U
به فعالیت پرداختن
activates
U
به فعالیت پرداختن
activating
U
به فعالیت پرداختن
turn to
U
بکار پرداختن
to pay on account
[American English]
U
یک قسط را پرداختن
nailed
U
به موقع پرداختن
recompensing
U
غرامت پرداختن
indemnities
U
غرامت پرداختن
indemnity
U
غرامت پرداختن
nails
U
به موقع پرداختن
nail
U
به موقع پرداختن
to make a part
[ial]
payment
U
یک قسط را پرداختن
To pay money. To make a payment.
U
پول پرداختن
To get on with a job.
U
بکاری پرداختن
to pay in a
U
پیشکشی پرداختن
puts
U
بفعالیت پرداختن
get down to work
U
بکار پرداختن
prepay
U
قبلا پرداختن
pay at tenor
U
در سررسید پرداختن
pipe up
U
به سخن پرداختن
foot
U
پرداختن مخارج
indemnify
U
غرامت پرداختن
activate
U
بفعالیت پرداختن
loosest
U
سبکبار کردن پرداختن
pore
U
بمطالعه دقیق پرداختن
ponies
U
پرداختن خلاصه اخبار
to pay up
U
تمام و کمال پرداختن
loose
U
سبکبار کردن پرداختن
pores
U
بمطالعه دقیق پرداختن
pay up
U
تمام وکمال پرداختن
layaway plan
<idiom>
U
قرض راکم کم پرداختن
to pore
[over; on]
U
به مطالعه دقیق پرداختن
proceed
U
اقدام کردن پرداختن به
pony
U
پرداختن خلاصه اخبار
looser
U
سبکبار کردن پرداختن
to pay off
U
تمام و کمال پرداختن
acquitting
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquits
U
پرداختن و تصفیه کردن
poney
U
پرداختن خلاصه اخبار
proceeded
U
اقدام کردن پرداختن به
acquit
U
پرداختن و تصفیه کردن
pick up the tab
<idiom>
U
صورت حساب کسی را پرداختن
insolvent
U
فاقد توانایی پرداختن دیون
liquidated damages
U
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
treat someone
<idiom>
U
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
to get down to business
U
به کار اصلی پرداختن
[اصطلاح روزمره]
activates
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to pay against receipt
U
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
phases
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
stuck on
<idiom>
U
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com