English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
Other Matches
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
cry down U چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
warrants U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
warrant U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
legalizes U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
legalising U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
standarize U با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
legalised U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised U قانونی کردن
legitimizing U قانونی کردن
legalize U قانونی کردن
legitimized U قانونی کردن
legalises U قانونی کردن
legitimizes U قانونی کردن
legalising U قانونی کردن
legalized U قانونی کردن
legitimization U قانونی کردن
legitimising U قانونی کردن
legitimize U قانونی کردن
legitimises U قانونی کردن
legitimised U قانونی کردن
legalizes U قانونی کردن
legalization U قانونی کردن
legalizing U قانونی کردن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
sued U تعقیب قانونی کردن
sues U تعقیب قانونی کردن
suing U تعقیب قانونی کردن
litigate U تعقیب قانونی کردن
indicting U تعقیب قانونی کردن
indicted U تعقیب قانونی کردن
indict U تعقیب قانونی کردن
prosecuting U تعقیب قانونی کردن
litigated U تعقیب قانونی کردن
disabling U فاقدصلاحیت قانونی کردن
disables U فاقدصلاحیت قانونی کردن
disable U فاقدصلاحیت قانونی کردن
indicts U تعقیب قانونی کردن
litigating U تعقیب قانونی کردن
litigates U تعقیب قانونی کردن
prosecutes U تعقیب قانونی کردن
prosecuted U تعقیب قانونی کردن
sue U تعقیب قانونی کردن
prosecute U تعقیب قانونی کردن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
automatic release date U تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
summon U فراخواندن احضار قانونی کردن
validated U تایید اعتبار قانونی کردن
validates U تایید اعتبار قانونی کردن
validating U تایید اعتبار قانونی کردن
validate U تایید اعتبار قانونی کردن
summoned U فراخواندن احضار قانونی کردن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
law U قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
misfeasance U سوء استفاده کردن ازاقتدار قانونی
to serve a legal p on any one U ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
laws U قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
pirates U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirate U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
legtimize U مشروع کردن قانونی کردن
execute U قانونی کردن اعدام کردن
execute U اداره کردن قانونی کردن
executed U اداره کردن قانونی کردن
executed U قانونی کردن اعدام کردن
executes U اداره کردن قانونی کردن
legitimatize U قانونی کردن مشروع کردن
executing U قانونی کردن اعدام کردن
executing U اداره کردن قانونی کردن
executes U قانونی کردن اعدام کردن
legitimates U عذر قانونی قانونی
legitimating U عذر قانونی قانونی
legitimate U عذر قانونی قانونی
legitimated U عذر قانونی قانونی
authorized stoppage U برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
rule of reason U تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
deducting U کم کردن چیزی از کل
deducts U کم کردن چیزی از کل
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
deducted U کم کردن چیزی از کل
deduct U کم کردن چیزی از کل
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
fill U پر کردن چیزی
make something do U با چیزی تا کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
fills U پر کردن چیزی
to smell at something U چیزی را بو کردن
make do with something U با چیزی تا کردن
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to live through something U چیزی را تحمل کردن
to reason out something U چیزی رامعین کردن
lay hands upon something U چیزی راتایید کردن
to demonstrate against something U بر ضد چیزی تظاهرات کردن
simplifies U ساده تر کردن چیزی
to protest against something U به چیزی اعتراض کردن
simplifying U ساده تر کردن چیزی
lay hands on something U چیزی راتصرف کردن
simplify U ساده تر کردن چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com