Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
to bring something
U
آوردن چیزی
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
skew
U
میزان عدم تناسب چیزی
skews
U
میزان عدم تناسب چیزی
skewing
U
میزان عدم تناسب چیزی
slowdown
U
کاستن سرعت یا میزان چیزی
slowdowns
U
کاستن سرعت یا میزان چیزی
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
yardage
U
میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
skews
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
skew
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
slippage
U
میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
procedural
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
meter power supply
U
امکان ای در ویندوز که میزان توان باتری را در laptop نشان میدهد و نیز می گوید آیا از طریق بالا اجرا میشود یا منبع اصلی الکتریسیته
to reject something with a shrug
[of the shoulders]
U
با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
documented
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
document
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
imported
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
availability
U
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo
U
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
IF statement
U
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
tune
U
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes
U
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
self adjusting
U
بخودی خود میزان شونده خود میزان
isobath
U
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
spinwriter
U
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
U
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
auxiliary contours
U
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
depth contour
U
خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
U
بد آوردن
play-acting
U
ادا در آوردن
conciliate
U
به دست آوردن
play-act
U
ادا در آوردن
compass
U
به دست آوردن
to bring to the
[a]
boil
U
به جوش آوردن
to bring the water to the boil
U
آب را به جوش آوردن
play-acts
U
ادا در آوردن
achieve
U
به دست آوردن
play-acted
U
ادا در آوردن
vasbyt
U
تاب آوردن
To phrase.
U
به عبارت در آوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
To take into account (consideration).
U
بحساب آوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
To cite an example .
U
مثال آوردن
To bring into existence .
U
بوجود آوردن
To cry out .
U
فریاد بر آوردن
To show a deficit . To run short .
U
کسر آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
U
چپ و راست بد آوردن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
actualize
U
به اجرا در آوردن
gained
U
بدست آوردن
gain
U
بدست آوردن
actualise
[British]
U
به اجرا در آوردن
attenuation
U
بدست آوردن
wring
U
به دست آوردن
woo
U
به دست آوردن
win
U
به دست آوردن
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
take
U
به دست آوردن
step
U
به دست آوردن
receive
U
به دست آوردن
realize
U
به دست آوردن
gains
U
بدست آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
acquire
به دست آوردن
acquire
بدست آوردن
tough break
<idiom>
U
بدبیاری آوردن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
put into effect
U
به اجرا در آوردن
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
put ineffect
U
به اجرا در آوردن
implement
U
به اجرا در آوردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
procure
U
به دست آوردن
obtain
U
به دست آوردن
holdout
U
دوام آوردن
get
U
به دست آوردن
find
U
به دست آوردن
gain
U
به دست آوردن
holdouts
U
دوام آوردن
apl
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
To seek refuge ( shelter).
U
پناه آوردن ( بردن )
retake
U
دوباره به دست آوردن
To stir the nation to action.
U
ملت را بحرکت در آوردن
retaken
U
دوباره به دست آوردن
to bring back memories
U
خاطره ها را به یاد آوردن
push someone's buttons
<idiom>
U
کفر کسی را در آوردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
To mimic someone.
U
ادای کسی را در آوردن
nose down
<idiom>
U
پایین آوردن دماغه
in luck
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
drive someone round the bend
<idiom>
U
جان کسی را به لب آوردن
write up
<idiom>
U
مقامی را به حساب آوردن
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
luck out
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
to bring to the same plane
[height]
U
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone .
U
کسی را سر غیرت آوردن
retakes
U
دوباره به دست آوردن
to disgrace oneself
U
خفت آوردن بر خود
play up to someone
<idiom>
U
با چاپلوسی سودبدست آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
U
مست بازی در آوردن
retaking
U
دوباره به دست آوردن
to give somebody an appetite
U
کسی را به اشتها آوردن
To score points.
U
امتیاز آوردن ( ورزش )
metaphraze
U
به عبارت دیگر در آوردن
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
To hold an official inquiry.
U
تحقیق رسمی بعمل آوردن
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
To turn (apple)to someone.
U
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
To bring someone to his senses
U
کسی راسر عیل آوردن
collect
U
بدست آوردن یا دریافت داده
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
He felt sick,. he fell I'll.
U
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
To draw someone out. To pump someone.
U
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
rack one's brains
<idiom>
U
به مغز خود فشار آوردن
capturing
U
عمل بدست آوردن داده
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
to overexert
U
زیاد به خود فشار آوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com