Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to try on
U
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
have on
<idiom>
U
پوشیدن چیزی
to throw something overboard
U
چشم پوشیدن از چیزی
wear out
<idiom>
U
پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
try (something) out
<idiom>
U
امتحان کردن(چیزی)
to check out something
U
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
U
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
to be dressed to kill
U
طوری لباس پوشیدن برای دلبری
to try something completely new
<idiom>
U
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
purdah
U
برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
ordeals
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
ordeal
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
greats
U
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go
U
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
crammer
U
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to wear mourning
U
پوشیدن سیاه پوشیدن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to grieve over anything
U
برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
requests
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
peg
U
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
dipstick
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
labels
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
label
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
to put on
U
پوشیدن
hides
U
پوشیدن
masks
U
پوشیدن
go into
U
پوشیدن
hide
U
پوشیدن
wears
U
پوشیدن
mask
U
پوشیدن
overlay
U
پوشیدن
wear
U
پوشیدن
overlaid
U
پوشیدن
overlaying
U
پوشیدن
overlays
U
پوشیدن
indue
U
پوشیدن
pipeline
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
U
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipelines
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
shirt
U
پیراهن پوشیدن
shoes
U
کفش پوشیدن
sandals
U
صندل پوشیدن
sandal
U
صندل پوشیدن
to dress up
U
لباس پوشیدن
habits
U
:جامه پوشیدن
sock
U
جوراب پوشیدن
waive
U
چشم پوشیدن از
to pass over
U
چشم پوشیدن از
waived
U
چشم پوشیدن از
waives
U
چشم پوشیدن از
put on
<idiom>
U
لباس پوشیدن
forgo
U
چشم پوشیدن از
tog
U
لباس پوشیدن
shoeing
U
کفش پوشیدن
bundle up
U
زیادلباس پوشیدن
relinquish
U
چشم پوشیدن
shoe
U
کفش پوشیدن
habit
U
:جامه پوشیدن
pass over
U
چشم پوشیدن
shirts
U
پیراهن پوشیدن
befog
U
بامه پوشیدن
dress
U
لباس پوشیدن
dresses
U
لباس پوشیدن
relinquished
U
چشم پوشیدن
to wear willow
U
سیاه پوشیدن
to
[get]
dress
[ed]
U
جامه پوشیدن
relinquishes
U
چشم پوشیدن
wearing
U
وابسته به پوشیدن
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
doll up
<idiom>
U
لباسهای تجملی پوشیدن
to wear motley
U
چهل تیکه پوشیدن
enshoud
U
کفن کردن پوشیدن
wrap up
<idiom>
U
لباس گرم پوشیدن
quiteclaim
U
چشم پوشیدن از واگذارکردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com