Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
toa a person about a thing
چیزی را ازکسی پرسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to a person for a thing
U
چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
indisposed towards any one
U
بیزار ازکسی
to pose a question to any one
U
ازکسی سئوالی
to take leave of any one
U
اجازه ازکسی گرفتن
to draw one out
U
حرف ازکسی دراوردن
to take the p of a person
U
ازکسی طرفداری کردن
to ask somebody a question
U
ازکسی سئوالی کردن
to w anything out of a person
U
چیزیرا ازکسی دراوردن
to take vengeance on a person
U
ازکسی انتقام کشیدن
let (someone) off the hook
<idiom>
U
عذرخواهی کردن ازکسی
to cry halves
U
نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to thank any one in a
U
پیشاپیش ازکسی سپاسگزاری کردن
to w anything out of a person
U
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to pose a question to any one
U
پرسیدن
targe
U
پرسیدن
asking
U
پرسیدن
asked
U
پرسیدن
ask
U
پرسیدن
asks
U
پرسیدن
querying
U
پرسیدن
query
U
پرسیدن
queried
U
پرسیدن
interrogations
U
ال پرسیدن
interrogation
U
ال پرسیدن
queries
U
پرسیدن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
debunk
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
(the) third degree
<idiom>
U
بتفصیل پرسیدن
Asking the way
U
پرسیدن راه
corkage
U
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
have it in for someone
<idiom>
U
نشان دادن سوء قصدوسوء نیت یا متنفربودن ازکسی
questions
U
پرسیدن تحقیق کردن
to ask somebody's name
U
از کسی نامش را پرسیدن
question
U
پرسیدن تحقیق کردن
to ask somebody a question
U
از کسی سئوالی پرسیدن
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
toa one the time
U
ساعت راازکسی پرسیدن
questioned
U
پرسیدن تحقیق کردن
to ask
U
پرسیدن
[جویا شدن]
[طلبیدن]
[خواستن ]
inquiry
U
ال پرسیدن . 2-دستیابی به دادن درون سیستم کامپیوتری
inquiries
U
ال پرسیدن . 2-دستیابی به دادن درون سیستم کامپیوتری
to ask somebody out
U
از کسی پرسیدن که آیا مایل است
[با شما]
بیرون برود
[جامعه شناسی]
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
To ask after someone
[someones health]
حال کسی را پرسیدن.
[جویای احوال کسی شدن.]
to pay a visit to any one
U
کردن ازکسی عیادت کردن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phased
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
stuck on
<idiom>
U
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
anything
U
چیزی
something
U
یک چیزی
something
U
چیزی
destitution
U
بی چیزی
to poke a hole in any thing
U
چیزی را
light purse
U
بی چیزی
indigence
U
بی چیزی
aught
U
چیزی
defrosts
U
یخ چیزی را اب کردن
defrosting
U
یخ چیزی را اب کردن
defrosted
U
یخ چیزی را اب کردن
in a way
<idiom>
U
به مقدار از چیزی
wishing
U
چیزی که ارزومیشود
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
nothing to sneeze at
<idiom>
U
چیزی که توبایدمحکمنگهداری
nuts about
<idiom>
خشنود از چیزی
to have a sniff of something
U
بو کشیدن چیزی
to bring something
U
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
make do with something
U
با چیزی تا کردن
to bring something
U
گرفتن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گرفتن چیزی
defrost
U
یخ چیزی را اب کردن
to sniff something
U
بو کشیدن چیزی
to escape
[with something]
U
گریختن
[با چیزی]
to jury-rig something
U
چیزی را به هم پیوستن
to be involved in something
U
با چیزی درگیربودن
resignation
[from something]
U
استعفا
[از چیزی]
sick of (someone or something)
<idiom>
U
نفرت از چیزی
fiddled
U
ور رفتن به چیزی
run into (something)
<idiom>
U
به چیزی خوردن
put in for something
<idiom>
U
درخواست چیزی
change
[in something]
[from something]
U
تغییر
[در یا از چیزی]
slices
U
بخشی از چیزی
string out
<idiom>
U
کش دادن چیزی
longhair
U
علاقمند به چیزی
the search of
U
جستجوی چیزی
the thing is
U
چیزی که هست
inlay
U
در چیزی کارگذاشتن
inlaying
U
در چیزی کارگذاشتن
inlays
U
در چیزی کارگذاشتن
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
take for granted
<idiom>
U
تقلید از چیزی
long haired
U
علاقمند به چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com