Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reward is an iduce to toil
U
چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
remover
U
چیزیکه رنگ راحل میکند
removers
U
چیزیکه رنگ راحل میکند
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
eulogized
U
تشویق کردن
encouraged
U
تشویق کردن
eulogizes
U
تشویق کردن
encourage
U
تشویق کردن
eulogizing
U
تشویق کردن
countenances
U
تشویق کردن
countenance
U
تشویق کردن
eulogises
U
تشویق کردن
encourages
U
تشویق کردن
eulogising
U
تشویق کردن
to put a premium on
U
تشویق کردن
eulogize
U
تشویق کردن
eulogised
U
تشویق کردن
encouage
U
تشویق کردن
countenancing
U
تشویق کردن
inspirit
U
تشویق کردن
reanimate
U
تشویق کردن
hearten
U
تشویق کردن
encourage
U
تشویق کردن
countenance
[encourage]
U
تشویق کردن
embolden
U
تشویق کردن
cheers
U
تشویق کردن
lead on
U
تشویق کردن
cheered
U
تشویق کردن
cheer
U
تشویق کردن
countenanced
U
تشویق کردن
elate
U
تشویق کردن
exhorting
U
تشویق و ترغیب کردن
exhorts
U
تشویق و ترغیب کردن
exhort
U
تشویق و ترغیب کردن
exhorted
U
تشویق و ترغیب کردن
overpraise
U
بیش از حد تشویق و تحسین کردن
patronises
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
oversell
U
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling
U
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversold
U
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversells
U
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
grace
U
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graced
U
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graces
U
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
gracing
U
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
cross compiling assembling
U
روشی که توسط ان یک فرد ازمینی کامپیوتر و کامپیوتربزرگ یا سرویس اشتراک زمانی استفاده میکند تابرنامه هایی را نوشته واصلاح کند و بعدا" درریزکامپیوتر بکار ببرد
quicky
U
چیزیکه بسرعت انجام شود
quickie
U
چیزیکه بسرعت انجام شود
par for the course
<idiom>
U
تنها چیزیکه انتظار داشته
quickies
U
چیزیکه بسرعت انجام شود
jotting
U
چیزیکه با عجله نوشته شده
irreducibility
U
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
ear tab
U
گوشی :چیزیکه بگوش میگذارندکه سرمانخورد
ear cap
U
گوشی :چیزیکه بگوش میگذارندکه سرمانخورد
pull-backs
U
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back
U
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull back
U
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
filters
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filter
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
mail server
U
کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
deodand
U
چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
dares
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
do up
U
شروع بکار کردن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employs
U
بکار گماشتن استخدام کردن
employ
U
بکار گماشتن استخدام کردن
put on
U
اعمال کردن بکار گماردن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
U
بکار گماشتن استخدام کردن
operate
U
عمل کردن بکار افتادن
employing
U
بکار گماشتن استخدام کردن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
operated
U
عمل کردن بکار افتادن
operates
U
عمل کردن بکار افتادن
aminister
U
تهیه کردن بکار بردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to make the most of
U
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
wet blankets
U
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
buff stick
U
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
wet blanket
U
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
dump
U
نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize
U
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
distemper
U
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
cheer
U
تشویق
abet
U
تشویق
exhortation
U
تشویق
abets
U
تشویق
eulogies
U
تشویق
eulogy
U
تشویق
encouragement
U
تشویق
cheered
U
تشویق
persuasion
U
تشویق
abetted
U
تشویق
abetting
U
تشویق
cheers
U
تشویق
persuasions
U
تشویق
junk
U
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
putty powder
U
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
jeweller's putty
U
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
langrage
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
lead on
<idiom>
U
تشویق موزیانه
abetting
U
تشویق تقویت
persuadable
U
قابل تشویق
abetted
U
تشویق تقویت
abets
U
تشویق تقویت
to the cheers of
[the crowd]
U
با تشویق
[جمعیت]
encourager
U
تشویق کننده
take heart
<idiom>
U
تشویق شدن
encouragingly
U
ازراه تشویق
applause
U
تشویق و تمجید
inspiriting
U
تشویق کننده
gratuity
U
پاداش
rewardless
U
بی پاداش
reward
U
پاداش
allowance
U
پاداش
remunerations
U
پاداش
gratuities
U
پاداش
compensations
U
پاداش
solatium
U
پاداش
rewardable
U
پاداش
bonuses
U
پاداش
back
U
پاداش
incentive
U
پاداش
guerdon
U
پاداش
backs
U
پاداش
allowances
U
پاداش
rewarded
U
پاداش
premium
U
پاداش
unvalued
U
بی پاداش
incentive pay
U
پاداش
remuneration
U
پاداش
nonreward
U
بی پاداش
bonus
U
پاداش
recompense
U
پاداش
fee
U
پاداش
recompensed
U
پاداش
recompenses
U
پاداش
recompensing
U
پاداش
consideration
U
پاداش
rewarding
U
پر پاداش
considerations
U
پاداش
premiums
U
پاداش
reinforcement
U
پاداش
incentives
U
پاداش
mense
U
پاداش
rewards
U
پاداش
compensation
U
پاداش
quittance
U
پاداش
cyaniding
U
عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
cheerleaders
U
سر دستهی تشویق کنندگان
unit awards
U
تشویق نامه یکانی
protreptic
U
تشویق کننده نصیحت
shot in the arm
<idiom>
U
تشویق یا برانگیختن چیزی
cheerleader
U
سر دستهی تشویق کنندگان
acclamation
U
آفرین
[تشویق]
[تحسین]
repeater
U
وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
extra premium
U
پاداش اضافی
rewardable
U
پاداش دادن
extrinsic reward
U
پاداش برونی
reward
U
پاداش دادن
reward training
U
اموزش با پاداش
compensative
U
پاداش دهنده
premiums
U
پاداش عمل
bonus
U
پاداش قرضه
external reward
U
پاداش برونی
premium
U
پاداش عوض
compensable
U
قابل پاداش
meed
U
پاداش ارزش
incentive pay
U
پاداش کار
award
U
پاداش دادن
requiting
U
پاداش دادن
requites
U
پاداش دادن
premium
U
پاداش عمل
bonuses
U
پاداش قرضه
negative reward
U
پاداش منفی
requited
U
پاداش دادن
yielder
U
پاداش دهنده
requite
U
پاداش دادن
rewards
U
پاداش دادن
feoff
U
پول پاداش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com