Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
quadrifid
U
چهار شکافی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
U
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana
U
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrapterous
U
دارای چهار بال چهار جناحی
tetrahedron
U
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
quadrumvir
U
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetragonal
U
دارای چهار زاویه چهار کنجی
trifid
U
سه شکافی
micrology
U
مو شکافی
quatrefoil
U
چهار ترک چهار گوشه
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
forging crack
U
اهنگری شکافی
butt welding
U
جوشکاری شکافی
autopsies
U
کالبد شکافی
butt seam weld
U
جوشکاری شکافی
zootomy
U
جانور شکافی
dissection
U
کالبد شکافی
autopsy
U
کالبد شکافی
ovariotomy
U
تخمدان شکافی
enterotomy
U
روده شکافی
scalpels
U
چاقوی کالبد شکافی
scalpel
U
چاقوی کالبد شکافی
keratome
U
چاقوی قرینه شکافی
keratotome
U
چاقوی قرنیه شکافی
vulvar
U
دارای شکافی شبیه فرج
vulvate
U
دارای شکافی شبیه فرج
vulval
U
دارای شکافی شبیه فرج
To spilt hair . To make a fine distinction .
U
مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
postmortem
U
مرده رامعاینه وکالبد شکافی کردن
hacked
U
شکافی که بر اثربیل زدن یا شخم زده ایجادمیشود
hacks
U
شکافی که بر اثربیل زدن یا شخم زده ایجادمیشود
balacava
U
پوشش ضد اتش سر و گردن با شکافی جلو صورت
hack
U
شکافی که بر اثربیل زدن یا شخم زده ایجادمیشود
embrasure
U
مزغل یا شکافی که ازانجا توپ و تفنگ رااتش میکنند
embrasures
U
مزغل یا شکافی که ازانجا توپ و تفنگ رااتش میکنند
palmatifid
U
دارای شکافی شبیه پنجه دست شکافته پنجه
vivisectional
U
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection
U
زنده شکافی تشریح جانور زنده
tetrad
U
چهار
quartile
U
چهار یک
quadrupeds
U
چهار پا
quadrate
U
چهار یک
tetragon
U
چهار بر
quatre
U
چهار
quadruple
U
چهار لا
quarter
U
چهار یک
quadrilaterals
U
چهار بر
quadruped
U
چهار پا
four
U
چهار
quadrilateral
U
چهار بر
quadrupling
U
چهار لا
quadruples
U
چهار لا
quadrupled
U
چهار لا
quadrilateral
U
چهار ضلعی
quadrilateral
U
چهار جانبه
tetrahedron
U
چهار وجهی
quadrilaterals
U
چهار ضلعی
tetrahedral
U
چهار ضلعی
quadrilaterals
U
چهار جانبه
footstool
U
چهار پایه
footstools
U
چهار پایه
tetrahedral
U
چهار وجهی
long legged
U
چهار پایه
double breasted
U
کت چهار دکمه
four pole
U
چهار قطبی
the four seasons
U
چهار فصل
the cardinal humours
U
چهار ابگونه
tetravalent
U
چهار بنیانی
tetravalent
U
چهار فرفیتی
four way
U
چهار راه
four cycle
U
چهار چرخه
four dimensional
U
چهار بعدی
tetratomic
U
چهار اتمی
four way
U
چهار لولهای
tetrastichous
U
چهار جزیی
tetrastich
U
چهار بیتی
tetrasporous
U
چهار هاگی
tetramerous
U
چهار جزیی
four
U
عدد چهار
foursquare
U
چهار ضلعی
all fours
U
چهار دست و پا
backfour
U
چهار مدافع
tetrameter
U
چهار وزنی
twice is
U
دو دو تا چهار تا میشود
tetraphyllous
U
چهار برگه
tetrapod
U
پروانه چهار پا
cross legged
U
چهار زانو
tetrasporic
U
چهار هاگی
four o'clock
U
ساعت چهار
all eyes
U
چهار چشمی
Wednesdays
U
چهار شنبه
square
U
چهار گوش
squared
U
چهار گوش
squares
U
چهار گوش
squaring
U
چهار گوش
quatrefoil
U
گل چهار گلبرگی
quadric
U
چهار تایی
gallop
U
چهار نعل
galloped
U
چهار نعل
gallops
U
چهار نعل
Wednesday
U
چهار شنبه
quadruplet
U
چهار گانه
quadruple
U
چهار گانه
quad
U
چهار قلو
quad
U
چهار گوش
creep
U
چهار دست و پا
quads
U
چهار قلو
quads
U
چهار گوش
close
U
چهار گوشه
qyaternary
U
چهار تایی
quadrivalent
U
چهار ارزشی
quadrivalent
U
چهار بنیانی
square dome
U
چهار طاقی
tetrasyllabic
U
چهار هجائی
quadrisyllabic
U
چهار هجائی
quadrate
U
چهار گوش
quadraple
U
چهار برابر
tertramerous
U
چهار جزئی
quadripartite
U
چهار جزئی
quadruplets
U
چهار گانه
tetrad
U
چهار عنصری
tetradactylous
U
چهار پنجهای
point four
U
اصل چهار
quadrangular
U
چهار گوشه
tetragon
U
چهار ضلعی
tetragon
U
چهار گوشه
intersection
U
چهار راه
quadrant
U
چهار گوش
quadrupling
U
چهار تایی
quadrant
U
چهار یک دایره
quadruple
U
چهار تایی
quadrupled
U
چهار گانه
quadrupled
U
چهار تایی
intersections
U
چهار راه
quadruples
U
چهار گانه
quadruples
U
چهار تایی
quadrupling
U
چهار گانه
four wire circuit
U
مدار چهار سیمه
quatrefoil
U
ارایش چهار پردهای
four stroke cycle
U
دوره چهار زمانه
full edged
U
چهار تراش کامل
mooring swivel
U
مدور چهار راه
space time
U
دستگاه چهار بعدی
quartan
U
چهار روز یکبار
four wheel brake
U
ترمز چهار چرخ
scow
U
قایق چهار گوش
four stroke cycle
U
سیکل چهار زمانه
four powns attack
U
حمله چهار پیاده
fourth degree of readiness
U
امادگی درجه چهار
four stroke engine
U
موتور چهار زمانه
four terminal network
U
شبکه چهار قطبی
quaternion
U
بخش چهارگانه چهار
fourfold
U
چهار برابر چهارگانه
quadruple pact
U
میثاق چهار جانبه
quadruple fission
U
انشقاق چهار برابر
quadrennial
U
چهار سال یکبار
teragram
U
واژه چهار حرفی
tetralogy
U
چهار درام یاتراژدی
magnetic quadrupole
U
چهار قطبی مغناطیسی
mansard
U
شیروانی چهار ترک
terrachord
U
یک رشته چهار پردهای
tetragonal system
U
دستگاه چهار گوشهای
tetragonal distortion
U
واپیچش چهار گوشهای
phantom circuit
U
مدار چهار سیمی
phantomed cable
U
کابل چهار سیمی
tetrameter
U
شعر چهار وتدی
square wave
U
موج چهار گوش
quadruple pact
U
پیمان چهار جانبه
quadruple address
U
با نشانی چهار کانه
quadrumvirate
U
انجمنی مرکب از چهار تن
graticule
U
چهار خانه کردن
tetrapetalous
U
دارای چهار گلبرگ
tetrandrous
U
دارای چهار کاسبرگ
inclosure
U
چهار دیواری حصار
it is 0 minutes past four
U
ده دقیقه از چهار می گذرد
quadrisyllable
U
کلمه چهار هجائی
tetrachromatism
U
دید چهار رنگی
it is four months old
U
چهار ماهه است
quadded cable
U
کابل چهار سیمی
impales
U
چهار میل کردن
impaled
U
چهار میل کردن
impale
U
چهار میل کردن
skated
U
ماهی چهار گوش
quadrilles
U
شطرنجی چهار گوش
eyes in the back of one's head
<idiom>
U
چهار چشمی پاییدن
quadrille
U
شطرنجی چهار گوش
diagonal
U
قطر چهار ضلعی
impaling
U
چهار میل کردن
quadripartite
U
چهار تایی چهارسویی
jct
U
مخفف چهار راه
round-the-clock
U
بیست و چهار ساعته
four blade beater
همزن چهار تیغه
creeps
U
چهار دست و پا رفتن
creep
U
چهار دست و پا رفتن
quadrangles
U
چهار ضلعی چهارگوشه
quadrangle
U
چهار ضلعی چهارگوشه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com