Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
a few days
U
چند روزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
boarding
U
مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
hostel
U
شبانه روزی
hostels
U
شبانه روزی
youth hostel
U
شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostels
U
شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
hand to mouth
U
محتاج گنجشک روزی
hand-to-mouth
U
محتاج گنجشک روزی
boarder
U
شاگرد شبانه روزی
boarders
U
شاگرد شبانه روزی
boarding school
U
اموزشگاه شبانه روزی
boarding schools
U
اموزشگاه شبانه روزی
quotidian
U
شبانه روزی
public school
U
دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
circadian
U
شبانه روزی
circadian rythm
U
ریتم شبانه روزی
daily bread
U
روزی
de die in diem
U
از روزی به روز دیگر
dies non
U
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
drizzly day
U
روزی که باران سیرمی بارد
duily bread
U
روزی
hosteler
U
مقیم شبانه روزی
hostelry
U
شبانه روزی
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
it a day
U
روزی یک فنجان چای خوری
it occurs twice a day
U
روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
juniorate
U
مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
once upon a time
U
روزی
one spoonful a day
U
روزی یک قاشق
parlour boarder
U
شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
per day
U
روزی
per diem
U
روزی
perdiem
U
بقرار روزی
rushee
U
دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
semidiurnal
U
جذر و مد نیم روزی
semidiurnal
U
کشندنیم روزی
since the outbreak of the war
U
از روزی که جنگ در گرفت
some d.
U
یک روزی
some time or other
U
یک روزی
someday
U
روزی
this day six months
U
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
to live en pension
U
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
two table spoonful a day
U
روزی دو قاشق سوپخوری
what day of the week is it?
U
امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
flag day
U
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
round-the-clock
شبانه روزی
some day
U
روزی
some day
U
یک روزی
If things changer one day then …
U
اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
red letter day
<idiom>
U
روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
I will be staying a few days
U
من میخواهم چند روزی بمانم.
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
on a given day
U
در روزی معین
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com