English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fast talker <idiom> U گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
convincingly U چنانکه متقاعد کند
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
stoutly U باقوت قلب
emphasized U باقوت تلفظ کردن
emphatic U باقوت تلفظ شده
emphasised U باقوت تلفظ کردن
emphasises U باقوت تلفظ کردن
emphasising U باقوت تلفظ کردن
emphasize U باقوت تلفظ کردن
emphasizing U باقوت تلفظ کردن
emphasizes U باقوت تلفظ کردن
emeritus U متقاعد
superannuate U متقاعد
convinced U متقاعد
superannuated U متقاعد
satisfied U متقاعد
persuaded U متقاعد
cogent U متقاعد کننده
reason U متقاعد کردن
convince U متقاعد کردن
convinces U متقاعد کردن
convincer U متقاعد کننده
convincible U متقاعد شدنی
evincive U متقاعد کننده
convincing U متقاعد کننده
to persuade oneself U متقاعد شدن
inconvincible U متقاعد نشدنی
persuade U متقاعد کردن
argue U متقاعد کردن
recognition U و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
I dont feel well. I feel under the weather. U حالش طوری نیست که بتواند کار کند
persuasively U بطور متقاعد کننده
I won't be talked into it! U من را نمیتوانی متقاعد کنی!
I won't be talked into it! U من را نمیتوانید متقاعد کنید!
on behalf of <idiom> U متقاعد کردن شخص
to persuade oneself U خود را متقاعد کردن
acetiam U برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
to convince somebody of something U کسی را به چیزی متقاعد کردن
to persuade somebody of something U کسی را متقاعد به کاری کردن
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
inconvincible U اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
bear U تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
bears U تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
executable form U برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
tilt and swivel U که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
passwords U کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد
password U کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد
cache memory U بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
cache U بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
caches U بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
pingpong U جایگرینی دو یا چند دستگاه ذخیره بنحوی که که پردازش بتواند روی یک مجموعه فایل انتهایی صورت گیرد
electronic U سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند
ferromagnetic material U هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
as U چنانکه
so that U چنانکه
how U چنانکه
in the event that U چنانکه
freedom of seas U ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
coordinately U چنانکه یکجورباشد
insolubly U چنانکه اب نشود
permissively U چنانکه مخیرسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
pinchingly U چنانکه فشاراورد
dilatorily U چنانکه پرشود
so to speak U چنانکه گویی
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
as it deserves U چنانکه باید
as is well known U چنانکه مشهور
proper U چنانکه شایدوباید
prettily U چنانکه زیبانماید
admissibleness U چنانکه روا
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according as چنانکه بدان سان که
permissively U چنانکه اجازه بدهد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
perniciously U چنانکه زیان اورد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
meetly U چنانکه در خور باشد
meetly U چنانکه باید و شاید
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
according to his version U چنانکه او شرح میداد
invisibly U چنانکه دیده نشود
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
prettily U بخوبی چنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
medially U چنانکه درمیان باشد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
interminably U چنانکه تمام نشود
effusively U چنانکه گویی بریزد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
funnily U چنانکه خنده اورد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
analog U مداری که سیگنال را که مط ابق با اعداد دیجیتال ورودی است به عنوان خروجی صادر میکند تا بتواند ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل کند
analogue U صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogues U صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com