English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
how nicely he did it U چقدرخوب انکار را انجام داد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he has a good mind U که انکار را انجام دهد
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gainsaid U انکار
contradiction U انکار
gainsay U انکار
gainsaying U انکار
gainsays U انکار
disavow U انکار
disavowed U انکار
retractaion U انکار
contradictions U انکار
denials U انکار
recantation U انکار
denial U انکار
disavowing U انکار
disavows U انکار
disclamation U انکار
disavowal U انکار
negation U انکار
abnegation U انکار رد
disproval U انکار
abjuration U انکار
denegation U انکار
repudiation U انکار
disaffirmation U انکار
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
self denial U انکار نفس
undeniable U انکار ناپذیر
undeniably U انکار ناپذیر
back-pedal U انکار کردن
forswear U انکار کردن
forswearing U انکار کردن
unchallenged U انکار ناپذیر
back-pedalled U انکار کردن
forswears U انکار کردن
disaffirm U انکار کردن
denier U انکار کننده
retractable U انکار پذیر
back-pedals U انکار کردن
renounce انکار کردن
renounced U انکار کردن
renounces U انکار کردن
renouncing U انکار کردن
forswore U انکار کرد
abnegate U انکار کردن
deniable U قابل انکار
back-pedalling U انکار کردن
self renunciation U انکار نفس
recanted U انکار کردن
gainsay U انکار کردن
gainsaid U انکار کردن
repudiate U انکار کردن
reneging U انکار کردن
reneges U انکار کردن
reneged U انکار کردن
renege U انکار کردن
disclaims U انکار کردن
gainsaying U انکار کردن
recanting U انکار کردن
recants U انکار کردن
recant U انکار کردن
disclaim U انکار کردن
disclaimed U انکار کردن
gainsays U انکار کردن
disclaiming U انکار کردن
repudiates U انکار کردن
self-denial U انکار نفس
repudiating U انکار کردن
irrefutable U انکار ناپذیر
palinode U صنعت انکار
denied U انکار کردن
gainsayer U انکار کننده
denies U انکار کردن
self-denial U انکار خویشتن
deny U انکار کردن
irrefutability U انکار ناپذیری
denying U انکار کردن
self abnegation U انکار نفس
renunciative U ناشی از انکار نفس
atheism U انکار وجود خدا
negation of statement U انکار یا تکذیب گفتهای
atheistic U وابسته به انکار خدا
forswearing U باسوگند انکار کردن
denying U انکار یا حاشا کردن
denies U انکار یا حاشا کردن
renunciatory U ناشی از انکار نفس
deny U انکار یا حاشا کردن
forswears U باسوگند انکار کردن
denied U انکار یا حاشا کردن
peremptory U غیر قابل انکار
forswear U باسوگند انکار کردن
negatory U مبنی بر نفی یا انکار
negative U رد یا تکذیب یا انکار کردن
negatives U رد یا تکذیب یا انکار کردن
disparages U انکار فضیلت چیزی راکردن
to make [deny] an allegation U تهمتی زدن [ را انکار کردن]
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
owning to his i. to do that U نظر به عجزاواز کردن انکار
disclaim all liability U کلیه بدهیها را انکار کردن
estoppel U عدم امکان انکار پس از اقرار
irrefragable U غیر قابل انکار و تکذیب
self abnegating U انکار کننده نفس خود
rebuttable presumption U فرض قانونی قابل انکار
disparaged U انکار فضیلت چیزی راکردن
disparage U انکار فضیلت چیزی راکردن
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
conclusive or irrebuttable presumption U فرض قانونی غیر قابل انکار
issue of fact U نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
there is no p of doing it U کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
estopel U عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
estoppel U اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
forsaking U رها کردن انکار کردن
forsakes U رها کردن انکار کردن
forsake U رها کردن انکار کردن
execution U انجام
terminuse ad quem U انجام
consummation U انجام
enforcement U انجام
achievement U انجام
accomplishment U انجام
transaction U انجام
implementation U انجام
sequel U انجام
implementation U انجام
commission U انجام
at last U سر انجام
end all U انجام
effectuation U انجام
achievements U انجام
sequels U انجام
implement U انجام
compietion U انجام
completion U انجام
implemented U انجام
implementing U انجام
implements U انجام
commissioning U انجام
fulfillment U انجام
performance U انجام
commissions U انجام
fulfilment U انجام
performances U انجام
effect U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
effected U انجام دادن
sonsy U نیک انجام
practicable <adj.> U انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام شدنی
makeable <adj.> U انجام شدنی
put ineffect U به انجام رساندن
achievable <adj.> U انجام پذیر
manageable <adj.> U انجام شدنی
accomplished U انجام شده
pays U انجام دادن
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام پذیر
doable <adj.> U انجام پذیر
repetitions U باز انجام
contrivable <adj.> U انجام پذیر
makeable <adj.> U انجام پذیر
put inpractice U به انجام رساندن
feasibility U توانایی انجام
action U انجام کاری
repetition U باز انجام
actions U انجام کاری
effectual U انجام شدنی
feasible <adj.> U انجام پذیر
effecting U انجام دادن
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام شدنی
repeats U باز انجام
repeat U باز انجام
to carry through U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
achievable <adj.> U انجام شدنی
contrivable <adj.> U انجام شدنی
doable <adj.> U انجام شدنی
to go through U انجام دادن
to make good U انجام دادن
to put through U انجام دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com