Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
what about
<idiom>
U
چطور(درمورد چیزی)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
how
U
چطور به چه سبب
how about this
این چطور؟ این را چه میگویید؟
i know how to do it
U
میدانم چطور باید اینکار را کرد
in what manner
U
چطور بچه طریق
whats' up
U
در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
Tell me hpw you escaped.
U
برایم بگه چطور فرار کردی
How come we dont see you more pften?
U
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
How are you doing?How are you getting along?
U
کار وبارها چطور است ؟
How . In what way. By what means.
U
چطور؟
Tell me how you escaped?
U
بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
What makes you ask that ? Why do you ask ?
U
چطور مگه؟
What makes you ask that ? Why do you ask ?
U
چطور مگه ؟
How do I get to city center?
U
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
How do I get to ... ?
چطور می تونم به ... بروم؟
How do I get to this place / this address?
U
چطور می تونم به ... بروم؟
How does he
[she]
tick?
U
او
[مرد ]
[زن]
چطور
[از نظر روانی]
عمل میکند؟
Let me back up and explain how ...
U
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
How goes it?
U
زندگی چطور میگذرد؟
What do I care?
U
چطور این مسئولیت من است؟
How did this half hour unfold?
U
این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
How dare you say that?
U
چطور جرات میکنی اینو بگی؟
in what way
<adv.>
U
چطور
to what extent
<adv.>
U
چطور
how far
<adv.>
U
چطور
How did it turn out?
U
[قضیه]
چطور تمام شد؟
What have I done to offend you?
U
من چطور تو را ناراحت کردم؟
What have I done to offend you?
U
من چه کارت کردم؟
[من چطور تو را دلخور کردم؟]
How do you say ... in German?
U
چطور به آلمانی بگیم ... ؟
Other Matches
To be biased (prejudiced).
U
درمورد چیزی تعصب داشتن
smoke out
<idiom>
U
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
monomaia
U
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
in on
<idiom>
U
اطلاعاتی داشتن درمورد
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
get wise to something/somebody
<idiom>
U
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
get the goods on someone
<idiom>
U
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
use one's head/bean/noodle/noggin
<idiom>
U
عمیقا فکر کردن درمورد
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
U
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
food for thought
<idiom>
U
درمورد چیز باارزش فکر کردن
freeboard
U
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
search one's soul
<idiom>
U
کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
tie up
<idiom>
U
تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
To be patient with someone .
U
درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
perverse verdict
U
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
We must inquire into this matter.
U
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
context sensitive help key
U
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
achloropsia
U
نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
demarche
U
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
target dossiers
U
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
aerostatics
U
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
cw system
U
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroner
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
pans
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
immunity
U
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
stuck on
<idiom>
U
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
phases
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
indigence
U
بی چیزی
something
U
یک چیزی
to poke a hole in any thing
U
چیزی را
light purse
U
بی چیزی
something
U
چیزی
anything
U
چیزی
aught
U
چیزی
destitution
U
بی چیزی
exordium
U
اول هر چیزی
positioned
U
محل چیزی
We didnt get a share (acut).
U
به ما چیزی نرسید
deducts
U
کم کردن چیزی از کل
To brag and boast . To profess something .
U
از چیزی دم زدن
To go after something.
U
پی چیزی رفتن
To discover (realize, assess) something.
U
به چیزی پی بردن
position
U
محل چیزی
sponsors
U
بانی چیزی ش دن
get wind of something
U
از چیزی بوبردن
defrosting
U
یخ چیزی را اب کردن
to pique oneself on something
U
چیزی بالیدن
spiel
U
از چیزی دم زدن
lion's share
U
همهی چیزی
bonks
U
خوردن سر به چیزی
hard surface
U
سطح چیزی
bonking
U
خوردن سر به چیزی
he has nothing of his own
U
چیزی ندارد
The point is that…
U
چیزی که هست
deducting
U
کم کردن چیزی از کل
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
no matter
U
چیزی نیست
unstring
U
نخ چیزی را کشیدن
to bring something
U
آوردن چیزی
to have a sniff of something
U
بو کشیدن چیزی
to sniff something
U
بو کشیدن چیزی
dont mention it
U
چیزی نیست
to search for anything
U
پی چیزی گشتن
to refresh oneself
U
چیزی خوردن
sponsor
U
بانی چیزی ش دن
inlays
U
در چیزی کارگذاشتن
ask a boon of me
U
از من چیزی بخواه
dehumidify
U
نم چیزی را گرفتن
dehydrate
U
اب چیزی را گرفتن
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
bonk
U
خوردن سر به چیزی
bonked
U
خوردن سر به چیزی
deduct
U
کم کردن چیزی از کل
to bring something
U
گرفتن چیزی
wriggler
U
چیزی که می لولد
sponsoring
U
بانی چیزی ش دن
waterish
U
هر چیزی شبیه اب
to get
[hold of]
something
U
گرفتن چیزی
no object
U
چیزی نیست
deducted
U
کم کردن چیزی از کل
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
make do with something
U
با چیزی تا کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com