English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
copybook U پیشپا افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
old fashioned U از مد افتاده
fallen U افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
elliptic U افتاده
out of date U از مد افتاده
mellowing U جا افتاده
low U افتاده
mellows U جا افتاده
mellowed U جا افتاده
crest fallen U افتاده
mellow U جا افتاده
modest U افتاده
flagging U افتاده
footworn U از پا افتاده
unassuming U افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
downfallen U افتاده
old hat U از مد افتاده
meek U افتاده
ripest U جا افتاده
riper U جا افتاده
whacked U از پا افتاده
ripe U جا افتاده
dowm U از کار افتاده
hanging gale U اجاره پس افتاده
demimonde U عقب افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
decurrent U پایین افتاده
cyma recta U موجی افتاده
delayed U عقب افتاده
seedy U از کار افتاده
lame duck U از کار افتاده
lame ducks U از کار افتاده
remotely U دور افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
hors de combat U از کار افتاده
installed U از کار افتاده
arrear U بدهی پس افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
he fell prone U دمر افتاده
short winded U از نفس افتاده
unassertive U افتاده حال
unregarded U ازقلم افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
old hat U پیش پا افتاده
winded U از نفس افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
short of breath U از نفس افتاده
protrudent U بیرون افتاده
proleptic U پیش افتاده
impassionate U بهوس افتاده
in register U روی هم افتاده
jugate U روی هم افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
mity U کزم افتاده
noneffective U از کار افتاده
compromised U به خطر افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
nutant U پایین افتاده
obvolute U رویهم افتاده
out of order U از کار افتاده
outland U دور افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
back U بدهی پس افتاده
lowliest U صغیر افتاده
lowlier U صغیر افتاده
backwards U عقب افتاده
outlying U دور افتاده
recluse U دور افتاده
recluses U دور افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
outstanding U عقب افتاده
prostrated U بخاک افتاده
overlapping U رویهم افتاده
prostrating U بخاک افتاده
prostrates U بخاک افتاده
backs U بدهی پس افتاده
deferred U عقب افتاده
obsolete U ازکار افتاده
retarded U عقب افتاده
tatty U پیش پا افتاده
deadline U از کار افتاده
deadlines U از کار افتاده
trite U پیش پا افتاده
lowly U صغیر افتاده
prostrate U بخاک افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
backward U عقب افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
banal U پیش پا افتاده
slacks U جای افتاده یا شل
slackest U جای افتاده یا شل
outstandingly U عقب افتاده
slack U جای افتاده یا شل
meshed U درهم جا افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
outposts U پاسگاه دور افتاده
outpost U پاسگاه دور افتاده
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
leading current U شدت پیش افتاده
interjacent U میانی در میان افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
outback U جای دور افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
remote site U محل دور افتاده
outfield U مزرعه دور افتاده
arrears U بدهیهای عقب افتاده
back pay U حقوق عقب افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
sear U خشکیده از کار افتاده
slothful U دیرپای عقب افتاده
seared U خشکیده از کار افتاده
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
well worn U پیش پا افتاده معمولی
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
back rent U کرایه عقب افتاده
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
arrear U دین عقب افتاده
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
sears U خشکیده از کار افتاده
pulled U شکسته شده افتاده
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
evader U دور افتاده از یکان
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
a rural backwater U محل روستایی عقب افتاده
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
orphans U جدا افتاده در صفحه اخر
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
down U میله افتاده واخراج توپزن
My rent has been postponed. U اجاره ام عقب افتاده است
The show has been postponed. U نمایش عقب افتاده است
orphan U جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned U جدا افتاده در صفحه اخر
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
unfrequented U دور افتاده تکرار نشدنی
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
platitudinous U تکراری و پیش پا افتاده کردن
impassioned U تهییج شده بهوس افتاده
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
islets U جای پرت ودور افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
podunk U شهر کوچک ودور افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
islet U جای پرت ودور افتاده
demode U ازمد افتاده کهنه شده
dead mines U مینهای بی اثر و از کار افتاده
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
lap joint U لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
i am behind in my rent U کرایه خانه ام عقب افتاده است
accidental U آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
low browed U پایین افتاده دارای سردر کوتاه
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
The date of the meeting has been advanced. U تاریخ جلسه جلو افتاده است
That's old hat! <idiom> U این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
fill U تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
The region became an economic backwater. U این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
dead engine U موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
gamodeme U نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
fills U تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
cry over spilt milk <idiom> U شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
She has circles under hereyes. U زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
She is far too conceited. She is full of herself . U گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
pinfall U تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
c. prefrential shares U سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
count U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counted U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counting U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counts U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
colluvim U تخته سنگی که در اثر شکاف سنگ وغیره غلتیده وبپای کوه افتاده
pocket piece U سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
photo pattern generation U تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com