English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
have to do with <idiom> U پیرامون موضوعی بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
circumference U پیرامون
perimeter U پیرامون
perimeters U پیرامون
outlining U پیرامون
outlines U پیرامون
outlined U پیرامون
ambit U پیرامون
circumferences U پیرامون
peripheries U پیرامون
periphery U پیرامون
outline U پیرامون
absis U پیرامون
circuity U پیرامون
outlining U خلاصه پیرامون
periscope U پیرامون بین
outlined U خلاصه پیرامون
periscopes U پیرامون بین
outline U خلاصه پیرامون
outlines U خلاصه پیرامون
space current U جریان پیرامون
perimeter U پیرامون محیط
perimeters U پیرامون محیط
circumnavigate U پیرامون پیمودن
around U پیرامون دراطراف
the four seas U دریاهای پیرامون بریتانیا
perigynous U واقع در پیرامون مادگی یاتخمدان
parosteitis U اماس بافتهای پیرامون استخوان
pi U نسبت پیرامون به شعاع دایره
to skirt a camp U از کنار یا پیرامون اردویی ردشدن
my fancy plays round that idea U خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
pope's eye U غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
locals U موضوعی
local U موضوعی
haze U موضوعی
thematic U موضوعی
topical U موضوعی
pointlessness U بی موضوعی
ignorance of fact U جهل موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
mistake of fact U اشتباه موضوعی
subject schedule U برنامه موضوعی
subject index U فهرست موضوعی
cabin pressure U فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
ventilation U بادگیری طرح موضوعی
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
extras U موضوعی که زیادی است
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
extra- U موضوعی که زیادی است
extra U موضوعی که زیادی است
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
rule [on something] U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule [on something] U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
superfix U تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
seminars U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
seminar U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
ignorance of the face is a good defence U جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
electronic U موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
terminator U موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
cognizance U ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
selectors U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selector U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
approval U متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval U توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
rogue value U موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
entities U موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
entity U موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
about U پیرامون دور تا دور
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
owe U مدیون بودن مرهون بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
owed U مدیون بودن مرهون بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
agreeing U متفق بودن همرای بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agrees U متفق بودن همرای بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com