English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to suspend payment U پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
put under the ban U متوقف کردن
halt U متوقف کردن
halted U متوقف کردن
halts U متوقف کردن
shut down U خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
stop U متوقف کردن ایستگاه
stops U متوقف کردن ایستگاه
stopped U متوقف کردن ایستگاه
stopping the work U متوقف کردن کار
stopping U متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill U ترافیک را متوقف کردن
gravel U شن دار متوقف کردن
checked U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
check U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
checks U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
phaseout U تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
tie up <idiom> U آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
pull over <idiom> U متوقف کردن ماشین گوشه جاده
fielding U متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
aborted U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborting U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
abort U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborts U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancel U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancels U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
progress payment U پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
lay to rest <idiom> U رها کردن ،متوقف کردن
interim financing U پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance U مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill U نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
droppage U کسری پرداخت کسر پرداخت
fate U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
polishes U پرداخت کردن
furbishing U پرداخت کردن
pay U پرداخت کردن
furbish U پرداخت کردن
disbursed U پرداخت کردن
tumbles U پرداخت کردن
tumbled U پرداخت کردن
tumble U پرداخت کردن
to finish off U پرداخت کردن
furbished U پرداخت کردن
scour U پرداخت کردن
burnishes U پرداخت کردن
paying U پرداخت کردن
pays U پرداخت کردن
burnish U پرداخت کردن
disbursing U پرداخت کردن
polish U پرداخت کردن
disburses U پرداخت کردن
disburse U پرداخت کردن
pay off U پرداخت کردن
planish U پرداخت کردن
scours U پرداخت کردن
scoured U پرداخت کردن
buffer U پرداخت کردن
furbishes U پرداخت کردن
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
to polish off U با شتاب پرداخت کردن
pay in advance U پیش پرداخت کردن
reimburses U باز پرداخت کردن
payment in advance U پیش پرداخت کردن
reimbursed U باز پرداخت کردن
buffs U با چرم پرداخت کردن
buff U با چرم پرداخت کردن
reimbursing U باز پرداخت کردن
giving U دادن پرداخت کردن
pay off U تسویه کردن پرداخت
give U دادن پرداخت کردن
die burnish U پرداخت کردن حدیدهای
gives U دادن پرداخت کردن
file U ساییدن پرداخت کردن
filed U ساییدن پرداخت کردن
dabbing U پرداخت کردن سنگ
curry U پرداخت کردن چرم
curries U پرداخت کردن چرم
reimburse U باز پرداخت کردن
pay at sight U نقدا" پرداخت کردن
smoothing U صاف کردن پرداخت
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spots U کشف کردن اماده پرداخت
defaults U عدم پرداخت قصور کردن
advances U ترقی کردن پیش پرداخت
defaulting U عدم پرداخت قصور کردن
defaulted U عدم پرداخت قصور کردن
advance U ترقی کردن پیش پرداخت
default U عدم پرداخت قصور کردن
advancing U ترقی کردن پیش پرداخت
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
final shaving U پرداخت [کوتاه کردن نهایی پرزها]
throw a monkey wrench into <idiom> U آرام آرام متوقف کردن چیزی
ro rub up U خمیر کردن پرداخت کردن
spend U پرداخت کردن خرج کردن
spends U پرداخت کردن خرج کردن
smooth the paint U رنگ کردن و پرداخت کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
carnet U اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
licenses U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
abeyant U متوقف
crashing U متوقف
halted U متوقف
halt U متوقف
crashingly U متوقف
crash U متوقف
crashed U متوقف
installed U متوقف
abeyant abeyance U متوقف
insolvent U متوقف
dead in the water U متوقف در اب
crashes U متوقف
halts U متوقف
holding attack U تک متوقف کننده
stopped U متوقف کننده
come to a stand U متوقف شدن
suppressible U متوقف کردنی
stopper U متوقف کننده
to come to a stand U متوقف شدن
stopping U متوقف کننده
stoppers U متوقف کننده
pt down U متوقف ساختن
stop U متوقف کننده
fetch up U متوقف شدن
stopple U متوقف کننده
stops U متوقف کننده
lay off U متوقف ساختن
halted U متوقف شدن
dead in the water U متوقف در دریا
hold on <idiom> U متوقف شدن
pull in U متوقف شدن
pull-in U متوقف شدن
pull-ins U متوقف شدن
halts U متوقف شدن
let up <idiom> U کم کم متوقف شدن
slap down U متوقف ساختن
throwback U متوقف سازی
throwbacks U متوقف سازی
to put to a pause U متوقف ساختن
stand fast U متوقف شدن
halt U متوقف شدن
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
halted U فرآیند را متوقف میکند.
crash U متوقف شدن ناگهانی
halts U فرآیند را متوقف میکند.
halt U فرآیند را متوقف میکند.
stop in one's tracks <idiom> U سریه متوقف شدن
stray U که متوقف نشده باشد
crashing U متوقف شدن ناگهانی
put down <idiom> U بازور متوقف کرن
crashed U متوقف شدن ناگهانی
crashes U متوقف شدن ناگهانی
strays U که متوقف نشده باشد
straying U که متوقف نشده باشد
crashingly U متوقف شدن ناگهانی
taper off U تدریجا متوقف شدن
to come to a stop U متوقف شدن [مهندسی]
windbound U متوقف دراثر باد
to stop taking [pills] , [to go off a drug] U متوقف شدن [از خوردن قرص]
arresting system reset unit U متوقف کننده سیستم مهارهواپیما
pull-ins U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
elevation stop U متوقف کننده حرکت ارتفاع
flameout U متوقف ساختن موتور هواپیما
pull-in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
ability to pay principle of taxation U اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
to bung U با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
to bung up U با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com