English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nerve block U وقفه عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
Other Matches
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
interrupt U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparently U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
nervous U عصبی
neural U عصبی
twitchy U عصبی
abnerval U عصبی
uptight U عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
nervelessness U بی عصبی
engram U رد عصبی
neurogram U رد عصبی
overwrought U عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
neurotic U عصبی
nerve center U مرکز عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve current U جریان عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
nerve fibre U تار عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
neurons U یاخته عصبی
shock U حمله عصبی
shocked U حمله عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
interneuron U داخل عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
ganglion U غده عصبی
interneural U داخل عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
causalgia U سوزش عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
neuron U یاخته عصبی
shocks U حمله عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
plexus U شبکه عصبی
neural induction U القای عصبی
neural network U شبکه عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
neuritis U التهاب عصبی
neuralgia U درد عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
willies U حمله عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
Relax! U عصبی نشو!
nerve plexus U شبکه عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
nerve U رشته عصبی
nerves U رشته عصبی
neural arc U قوس عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
hysteria U هیستری حمله عصبی
commissure U بافت عصبی رابط
tense U عصبی وهیجان زده
tensed U عصبی وهیجان زده
tensing U عصبی وهیجان زده
tensest U عصبی وهیجان زده
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
tenses U عصبی وهیجان زده
jittery U وحشت زده و عصبی
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
tract U دسته تار عصبی
tracts U دسته تار عصبی
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
tenser U عصبی وهیجان زده
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
neurotic U دچار اختلال عصبی
preganglionic U قبل از عقده عصبی
discharges U شلیک عصبی تخلیه
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
neurogenic U دارای ریشه عصبی
discharge U شلیک عصبی تخلیه
preganglionic U وابسته به جلو عقده عصبی
neurogenic U ایجاد کننده بافت عصبی
ans U دستگاه عصبی خود مختار
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
neurocirculatory asthenia U ضعف عصبی- گردش خونی
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی خود کار
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
autonomic nervous system U دستگاه عصبی خود مختار
autonomic U منسوب به دستگاه عصبی خودکار
oxime U ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
liminal U وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
gray matter U ماده خاکستری بافت عصبی مغز
parasympathetic U وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
solar plexus U شبکه عصبی ناحیه زیر معده
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
parasympathetic U عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
neuromuscular U وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
chasms U وقفه
interrupting U وقفه
standstil U وقفه
stound U وقفه
interrupts U وقفه
chasm U وقفه
abeyance or adeyancy U وقفه
discontinuance U وقفه
hold back U وقفه
hoid up U وقفه
at a stretch U بی وقفه
down time U وقفه
desuetude U وقفه
dead lock U وقفه
paralysis U وقفه
ceased U وقفه
cease U وقفه
interval U وقفه
uninterrupted U بی وقفه
jibs U وقفه
jibbing U وقفه
jibbed U وقفه
jib U وقفه
abeyance U وقفه
ceases U وقفه
interruptions U وقفه
suspensions U وقفه
suspension U وقفه
gaps U وقفه
gap U وقفه
pausing U وقفه
pauses U وقفه
paused U وقفه
hiatus U وقفه
interruption U وقفه
breaks U وقفه
break U وقفه
pause U وقفه
arrests U وقفه
arrested U وقفه
arrest U وقفه
stationed U وقفه
station U وقفه
unabated <adj.> U بی وقفه
blocking U وقفه
stick U وقفه
deadlock U وقفه
standstill U وقفه
interrupt U وقفه
stations U وقفه
ceasing U وقفه
block U وقفه
blocks U وقفه
blocked U وقفه
aeroneurosis U اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. U اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
run on U بدون وقفه
machine interupption U وقفه ماشین
program interrupt U وقفه برنامه
interrupt vector U بردار وقفه
sticking voltage U ولتاژ وقفه
interrupt handler U گرداننده وقفه
interrupt driven U وقفه گرا
priority interrupt U وقفه اولویت
vectored interrupt U وقفه برداری
wind rocked out U وقفه تنفسی
work stoppage U وقفه در کار
unceasing U بدون وقفه
interval U ایست وقفه
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com