Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
nuncupative will
U
وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
Other Matches
testamentary
U
وصیتی
concerted action
U
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
universal legacy
U
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
declaratory judgment
U
حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
thereat
<adv.>
U
متعاقبا
in this way
<adv.>
U
متعاقبا
whereby
<adv.>
U
متعاقبا
therefore
<adv.>
U
متعاقبا
thus
[therefore]
<adv.>
U
متعاقبا
by implication
<adv.>
U
متعاقبا
in consequence
<adv.>
U
متعاقبا
in this manner
<adv.>
U
متعاقبا
hence
<adv.>
U
متعاقبا
as a consequence
<adv.>
U
متعاقبا
thereupon
<adv.>
U
متعاقبا
subsequently
<adv.>
U
متعاقبا
consequently
<adv.>
U
متعاقبا
at that
[at that provocation]
<adv.>
U
متعاقبا
as a result
<adv.>
U
متعاقبا
in this wise
<adv.>
U
متعاقبا
in this vein
<adv.>
U
متعاقبا
in this sense
<adv.>
U
متعاقبا
for this reason
<adv.>
U
متعاقبا
in this respect
<adv.>
U
متعاقبا
by impl
<adv.>
U
متعاقبا
insofar
<adv.>
U
متعاقبا
subsequently
U
متعاقبا
for that reason
<adv.>
U
متعاقبا
as a result of this
<adv.>
متعاقبا
in so far
<adv.>
U
متعاقبا
at the start
U
در ابتدا
outset
U
ابتدا
de novo
U
از ابتدا
initio
U
در ابتدا
to start with
U
در ابتدا
beginnings
U
ابتدا
beginning
U
ابتدا
at the outset
U
در ابتدا
from scratch
<idiom>
U
از ابتدا
early
U
در ابتدا
at first
U
در ابتدا
earliest
U
در ابتدا
uppermost
U
از اغاز از ابتدا
initials
U
اولین یا در ابتدا
initialling
U
اولین یا در ابتدا
initialled
U
اولین یا در ابتدا
initialing
U
اولین یا در ابتدا
initialed
U
اولین یا در ابتدا
initial
U
اولین یا در ابتدا
redo
U
شروع مجدد از ابتدا
redoing
U
شروع مجدد از ابتدا
preset
U
تنظیم چیزی در ابتدا
start
U
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
redoes
U
شروع مجدد از ابتدا
redid
U
شروع مجدد از ابتدا
redone
U
شروع مجدد از ابتدا
originally
U
دراغاز کار در ابتدا
nip in the bud
<idiom>
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to nip something in the bud
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
stacks
U
آدرس ابتدا پایانه پشته
stack
U
آدرس ابتدا پایانه پشته
stacked
U
آدرس ابتدا پایانه پشته
jus postliminii
U
هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
attendance
U
حضور
tendance
U
حضور
attendances
U
حضور
presence
U
حضور
in the presence of ...
U
در حضور ...
tontine
U
تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
boundaries
U
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundary
U
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
common sense
U
حضور ذهن
presentment
U
بیان حضور
immanency
U
حضور درهمه جا
non attendance
U
عدم حضور
audience
U
اجازه حضور
audiences
U
اجازه حضور
non attandance
U
عدم حضور
non appearance
U
عدم حضور در
in your presence
U
در حضور شما
tact
U
حضور ذهن
immanence
U
حضور درهمه جا
attends
U
حضور داشتن
attending
U
حضور داشتن
presence of mind
U
حضور ذهن
attend
U
حضور داشتن
before the jvdges
U
در حضور قاضی
in my presence
U
در حضور من
[حقوق]
savoir faire
U
حضور ذهن
roll call
U
حضور و غیاب
flash in the pan
<idiom>
U
ابتدا عالی وبعد خراب شدن ،شکست خوردن
processes
U
تکلیف به حضور کردن
to put in an appearance
U
حضور بهم رساندن
call the roll
U
حضور و غیاب کردن
ubiquity
U
حضور در همه جا در یک وقت
immediacy
U
اگاهی حضور ذهن
process
U
تکلیف به حضور کردن
presence
[of somebody]
U
حضور
[کسی]
[حقوق]
absence of mind
U
عدم حضور ذهن
coram judice
U
در حضور قاضی اصاع
arrival
U
حضور در خدمت فرستی
pluripresence
U
حضور در چند جا در یک زمان
omnipresence
U
حضور در همه جا در ان واحد
roll call
U
حضور و غیاب سازمانی
to make ones a
U
حضور بهم رساندن
locus standi
U
حق حضور در دادگاه یامجلس
arrivals
U
حضور در خدمت فرستی
to request the company of:
U
حضور کسی را خواستن
bases boaded
U
ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
show up
U
حاضر شدن حضور یافتن
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
libation
U
تقدیم شراب به حضور خدایان
libations
U
تقدیم شراب به حضور خدایان
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
Is my presence absolutely necessary?
U
آیا حضور من لازم است؟
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
blue ribbon program
U
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
form
U
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
formed
U
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
forms
U
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
to be in attendance
[at an event]
U
حضور داشتن
[در مراسمی ]
[اصطلاح رسمی]
your presence is requested
U
خواهشمند است حضور بهم رسانید
recusancy
U
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
recusance
U
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
assists
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
attendance of a doctor
U
حضور پزشک روی رینگ بوکس
assisting
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
bases empty
U
ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
assist
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
subpoenaed
U
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing
U
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas
U
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoena
U
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
preconceptions
U
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
preconception
U
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
banc
U
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
barristers
U
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
appearance money
U
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
nonduty status
U
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
barrister
U
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
desktop
U
ترکیب نمایش گرافیکی . نشر رومیزی و چند رسانهای . این عبارت ابتدا توسط سیستم Apple استفاده شد
time card
U
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
two man rule
U
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
quotation marks
U
کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
mark
U
قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
marks
U
قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
source language
U
1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
air alert warning
U
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
markers
U
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
race condition
U
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
marker
U
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
promulgation
U
اعلام
proclamations
U
اعلام
proclamation
U
اعلام
annunciator
U
اعلام گر
acknowledgments
U
اعلام
acknowledgements
U
اعلام
indigitation
U
اعلام
enouncement
U
اعلام
enunciation
U
اعلام
Annunciation
U
اعلام
indiction
U
اعلام
acknowledgement
U
اعلام
predication
U
اعلام
notification
U
اعلام
intimations
U
اعلام
intimation
U
اعلام
promulgator
U
اعلام
meld
U
اعلام
declaration
U
اعلام
declarations
U
اعلام
call out
U
اعلام خطر
statement of charge
U
اعلام اتهامات
touche
U
اعلام برخورد
annunciator
U
اعلام کننده
hanger
U
اعلام کننده
hangers
U
اعلام کننده
damm
U
بد اعلام کردن
exclaim
U
اعلام کردن
blazon
U
اعلام کردن
exclaimed
U
اعلام کردن
acclaims
U
اعلام کردن
impeachment
U
اعلام جرم
acclaiming
U
اعلام کردن
acclaimed
U
اعلام کردن
acclaim
U
اعلام کردن
exclaiming
U
اعلام کردن
sound alarm
U
اعلام صدا
exclaims
U
اعلام کردن
declaration of interest
U
اعلام بهره
broadcast
U
اعلام کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com