English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
receive U وصول کردن
receives U وصول کردن
receipt U وصول کردن
receipts U وصول کردن
recover U وصول کردن
recovering U وصول کردن
recovers U وصول کردن
collect U وصول کردن
collecting U وصول کردن
collects U وصول کردن
get in U وصول کردن
to get in U وصول کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
acknowledge U اعلام وصول کردن
acknowledge U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges U اعلام وصول کردن
acknowledges U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging U اعلام وصول کردن
acknowledging U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
cash U وصول کردن نقدکردن
cashed U وصول کردن نقدکردن
cashes U وصول کردن نقدکردن
cashing U وصول کردن نقدکردن
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
Other Matches
del credere agent U نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
collections U وصول
receptions U وصول
reception U وصول
recoveries U وصول
collection U وصول
recovery U وصول
collection order U دستور وصول
recipient U وصول کننده
recoveries U وصول جبران
recvery U استرداد وصول
recovery U وصول جبران
collectible U قابل وصول
makeable <adj.> U قابل وصول
acknowledgement of receipt U اعلام وصول
accession U تابع وصول
recoverable U قابل وصول
come at able U قابل وصول
acknowledgment U اعلام وصول
accessibility U قابلیت وصول
achievable <adj.> U قابل وصول
accessible U قابل وصول
collection charges U هزینه وصول
levying U وصول مالیات
collecting debts U وصول مطالبات
collection fee U هزینه وصول
collectable U قابل وصول
workable <adj.> U قابل وصول
cleared cheque U چک وصول شده
makable <adj.> U قابل وصول
collection charge U هزینه وصول
levy U وصول مالیات
line of approach U راه وصول
certificate of receipt U گواهی وصول
levier U مالیات وصول کن
levies U وصول مالیات
levied U وصول مالیات
receipt U اعلام وصول
recipients U وصول کننده
executable <adj.> U قابل وصول
contrivable <adj.> U قابل وصول
receipts U اعلام وصول
manageable <adj.> U قابل وصول
outstanding U وصول نشده
possible [doable, feasible] <adj.> U قابل وصول
practicable <adj.> U قابل وصول
outstandingly U وصول نشده
collecting books U وصول مطالبات
feasible <adj.> U قابل وصول
doable <adj.> U قابل وصول
makable [spv. makeable] <adj.> U قابل وصول
irrecoverably U بطور وصول نشدنی
irrecoverable U غیر قابل وصول
solvency U قابل وصول بودن
publicans U مامور وصول مالیات
publican U مامور وصول مالیات
acknowledgment U شماره اعلام وصول
accessible U در دسترس قابل وصول
acknowledgement U اعلام وصول رسید
acknowledgments U اعلام وصول رسید
collection charge U هزینه وصول مطالبات
debt collector U وصول کننده طلب
receipt U اعلام وصول نمودن
receivable U قابل وصول پذیرفتنی
debt enforcement U درخواست طلب وصول
acknowledgements U اعلام وصول رسید
receipts U اعلام وصول نمودن
collecting bank U بانک وصول کننده
good debt U طلب وصول شدنی
good dept U طلب وصول شدنی
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
acknowledgments U خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
collection of premiums U وصول اضافه ارزش سهام
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
acknowledgements U خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgement U خبر وصول نامه سپاسگزاری
lien U حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
bad debt U طلب غیر قابل وصول
bad debts U طلب غیر قابل وصول
bad dept U طلبی که امکان وصول ان کم باشد
accessibility U دستیابی پذیری قابلیت وصول
accessibility U امکان نزدیکی وسیله وصول
acknowledges U وصول نامهای را اشعار داشتن
remembrancer U مامور وصول مطالبات سلطنتی
reviving U وصول مطالبات سوخت شده
acknowledging U وصول نامهای را اشعار داشتن
taxing master U مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
cod U وصول وجه در موقع تحویل کالا
pillotage U وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
statement of affairs U وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
recevied for shipment bill of exchange U بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
tonnage rent U حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
feminism U عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
pontage U مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
pocket judgment U سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
coalition U در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
current assets U پول نقد یامالیات یا عوارضی که درحدود یک سال پس از بستن ترازنامه قابل وصول باشد
coalitions U در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
vindictive damages U مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
demagogisme U استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
tactics U دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
access U در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessed U در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessing U در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
accesses U در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
satyagraha U اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
achievable U قابل وصول قابل تفریق
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
fabianism U نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com