Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
umbilical
U
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
abneural
U
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
cpu time
U
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
U
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
headquarters
U
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
U
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
contiguity
U
نزدیکی
vicinity
U
نزدیکی
closeness
U
نزدیکی
nighness
U
نزدیکی
neiggourhood
U
نزدیکی
nearness
U
نزدیکی
copulating
U
نزدیکی
nearby
U
در نزدیکی
vicinage
U
نزدیکی
vichywater
U
نزدیکی
appulse
U
نزدیکی
togetherness
U
نزدیکی
adjacence or cency
U
نزدیکی
adduction
U
نزدیکی
affinity
U
نزدیکی
imminence
U
نزدیکی
propinquity
U
نزدیکی
copulate
U
نزدیکی
proximity
U
نزدیکی
affinities
U
نزدیکی
intimity
U
نزدیکی
approximation
U
نزدیکی
approximations
U
نزدیکی
inwarness
U
نزدیکی
accession
نزدیکی
copulates
U
نزدیکی
copulated
U
نزدیکی
sexual intercourse
U
نزدیکی
around
U
در نزدیکی
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
verges
U
نزدیکی حدود
therabout
U
در همان نزدیکی
offing
U
دران نزدیکی ها
adjacence
U
نزدیکی مجاورت
adjacency
U
نزدیکی مجاورت
proximity of blood
U
خویشی نزدیکی
kinder
U
نزدیکی تشابه
going on
U
نزدیکی تماس
hereabout
U
درهمین نزدیکی ها
In the vicinity ( neighbourhood ).
U
همین نزدیکی ها
nodality
U
نزدیکی به گره
verge
U
نزدیکی حدود
sexual intercourse of doubful nature
U
نزدیکی به شبهه
incestuously
U
با گناه نزدیکی بمحارم
in with
<idiom>
U
دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
thereabout
U
درهمان نزدیکی تقریبا
To have sexual intercourse with a woman .
U
با زنی نزدیکی کردن
imminency
U
نزدیکی مشرف بودن
sexual intercourse
U
مواقعه نزدیکی جنسی
imminence
U
نزدیکی مشرف بودن
abutment
U
بست دیوار نزدیکی
rapprochement
U
نزدیکی تمایل بدوستی
hang about
U
در نزدیکی منتظر بودن
central postal directory
U
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
Heris
U
شهر هریس در نزدیکی تبریز
accessibility
U
امکان نزدیکی وسیله وصول
Is there a ... nearby?
آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
The gas station is nearby .
U
پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
land sick
U
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
Is there an inexpensive restaurant around here?
U
آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
machine
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
corona discharge
U
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
machines
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
machined
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
aclinic line
U
خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
esturm
U
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
estrus
U
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
checkpoints
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check-points
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check mark
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
centre pocket
U
مرکزی
central pumping station
U
مرکزی
core
U
مرکزی
cores
U
مرکزی
centrical
U
مرکزی
cl
U
خط مرکزی
central
U
مرکزی
centerline
U
خط مرکزی
axial
U
مرکزی
focal
U
مرکزی
focal line
U
خط مرکزی
holding company
U
شرکت مرکزی
eccentricities
U
برون مرکزی
eccentricity
U
برون مرکزی
state government
U
دولت مرکزی
centripetal
U
جانب مرکزی
central heating
U
گرمایش مرکزی
spherical angle
U
زاویه مرکزی
central
U
تلفن چی مرکزی
central
U
کامپیوتر مرکزی
central heating
U
حرارت مرکزی
subcentral
U
زیر مرکزی
axial pressure
U
فشار مرکزی
boost coil
U
کوئل مرکزی
mainframe
U
پردازنده مرکزی
mainframes
U
پردازنده مرکزی
fore and aft center line
U
خط مرکزی سراسری
nuclei
U
لب هسته مرکزی
directrix
U
خط تیر مرکزی
fovea centralis
U
فرورفتگی مرکزی
concourse
U
تالار مرکزی
centralized plan
U
پلان مرکزی
three centred curve
U
منحنی سه مرکزی
head office
U
اداره مرکزی
centrum
U
جسم مرکزی
centrosymmetric
U
متقارن مرکزی
three center bonding
U
پیوند سه مرکزی
head office
U
دفتر مرکزی
center
U
گروه مرکزی
central station
U
نیروگاه مرکزی
central limit theorem
U
قضیه حد مرکزی
central processing unit
U
واحدپردازنده مرکزی
nucleus
U
لب هسته مرکزی
central head
U
فشار مرکزی
centre game
U
بازی مرکزی
central office
U
دفتر مرکزی
central focusing wheel
U
چرخهزوم مرکزی
central load
U
بار مرکزی
central government
U
حکومت مرکزی
central position
U
قرارگاه مرکزی
central site
U
سایت مرکزی
central processor
U
پردازشگر مرکزی
central processor
U
پردازنده مرکزی
central position
U
وضعیت مرکزی
central bank
U
بانک مرکزی
central terminal
U
پایانه مرکزی
centralism
U
مرکزی نگری
central sulcus
U
شیار مرکزی
central control desk
U
میزفرمان مرکزی
central canal
U
مجرای مرکزی
center distance
U
فاصله مرکزی
centrifugal
U
گریز از مرکزی
centralists
U
مرکزی نگر
centralist
U
مرکزی نگر
centrically
U
بطور مرکزی
central city
U
شهر مرکزی
center base
U
میدان مرکزی
central fissure
U
شیار مرکزی
central gyrus
U
شکنج مرکزی
central convolution
U
شکنج مرکزی
heliocentric system
U
دستگاه خورشید مرکزی
precentral gyrus
U
شکنج پیش مرکزی
central tendency measures
U
اندازههای گرایش مرکزی
central processing unit
U
واحد پردازش مرکزی
axis of the bore
U
محور مرکزی لوله
statolatry
U
حمایت ازقدرت مرکزی
central heating system
U
دستگاه حرارت مرکزی
center of gravity axis
U
محور ثقل مرکزی
center
U
وسط ونقطه مرکزی
conurbation
U
شهر مهم مرکزی
conurbations
U
شهر مهم مرکزی
centers
U
وسط ونقطه مرکزی
centre counter defence
U
دفاع متقابل مرکزی
centre pawns
U
پیادههای مرکزی شطرنج
multicenter binding
U
پیوند چند مرکزی
central control panel
U
تابلوی مرکزی کنترل
rimland
U
حومه ناحیه مرکزی
scandinavian defence
U
دفاع متقابل مرکزی
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
post offices
U
اداره مرکزی پست
post office
U
اداره مرکزی پست
measures of central tendency
U
اندازههای گرایش مرکزی
central mass storage
U
انباره انبوه مرکزی
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
geocentric system
U
دستگاه زمین مرکزی
heartlands
U
منطقه مرکزی وحیاتی
heartland
U
منطقه مرکزی وحیاتی
cento
U
سازمان پیمان مرکزی
one shot pump
U
پمپ روغن مرکزی
naves
U
تالار مرکزی صحن
golds
U
دایره مرکزی هدف
centered
U
وسط ونقطه مرکزی
inner cities
U
بخش مرکزی شهر
inner city
U
بخش مرکزی شهر
vertical center line illusion
U
خطای خط قائم مرکزی
the middlands
U
استانهای مرکزی انگلستان
centre
U
وسط ونقطه مرکزی
nave
U
تالار مرکزی صحن
centred
U
وسط ونقطه مرکزی
cores
U
هسته مرکزی مفتول
GHQ
U
مخفف ستاد مرکزی
downtown
U
قسمت مرکزی شهر
German Central Bank
U
بانک مرکزی آلمان
gold
U
دایره مرکزی هدف
unit central processing
U
واحد پردازش مرکزی
core
U
هسته مرکزی مفتول
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
sweet spot
U
قسمت مرکزی راکت یا چوب
Ivory Coast
U
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
x ring
U
دایره مرکزی هدف تیراندازی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com