Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sincipital
U
واقع در جلوی سر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fore and aft
U
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
Other Matches
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
former
U
جلوی
frontward
U
جلوی
feont
U
جلوی
forward
U
جلوی گستاخ
in the way
U
جلوی راه
forwarded
U
جلوی گستاخ
fore
U
جلوی درجلو
fore
U
جلوی قایق
before my very eyes
U
جلوی چشمهایم
prior
U
پیشین جلوی
at the fore
U
در جلوی کشتی
windshields
U
شیشه جلوی اتومبیل
windshield
U
شیشه جلوی اتومبیل
head sail
U
بادبان جلوی دکل
anticum
U
جرز جلوی معبد
Get out of my face!
<idiom>
U
از جلوی چشمم دور شو!
afterleech
U
بادبان جلوی قایق
bowling crease
U
خط موازی جلوی پایه ها
camber
U
انحنای جلوی اسکی
cambers
U
انحنای جلوی اسکی
wind screen
U
شیشه جلوی اتومبیل
ackermanaxle
U
محور جلوی اتومبیل
prowords
U
کلمات جلوی جملات
I walked past the shop ( store ) .
U
از جلوی فروشگاه گذشتم
bowing
U
قسمت جلوی قایق
under one's nose
<adv.>
U
جلوی چشم کسی
to stop the bus
U
جلوی اتوبوس را گرفتن
decked
U
سکوی جلوی تانک
deck
U
سکوی جلوی تانک
bows
U
قسمت جلوی قایق
bowed
U
قسمت جلوی قایق
bow
U
قسمت جلوی قایق
googol
U
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
nose spray
U
بسکهای جلوی گلوله
front wing
U
گلگیر جلوی اتومبیل
Get out of my sight!
<idiom>
U
از جلوی چشمم دور شو!
to get in the way
U
جلوی راه را گرفتن
decks
U
سکوی جلوی تانک
foresheets
U
فضای جلوی قایق
forward area
U
منطقه جلوی رزم
forward echelon
U
رده جلوی نبرد
front mud guard
U
گلگیر جلوی اتومبیل
jib
U
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
U
بادبان سه گوشه جلوی دکل
nip in the bud
<idiom>
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
jibbed
U
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forwards
U
سه بازیگر جلوی تور والیبال
foreshores
U
لبه جلوی ساحل دریا
hold one's fire
<idiom>
U
جلوی زبان خود را گرفتن
Accidents wI'll happen .
U
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
To keep prices down.
U
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
to nip something in the bud
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To teach grandma to suck eggs.
U
جلوی لوطی معلق زدن
foreshore
U
لبه جلوی ساحل دریا
jibs
U
بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
front wheel suspension
U
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
forward bow spring
U
فنر جلوی سینه کشتی
to block
[hold up]
(the) traffic
U
جلوی رفت و آمد را گرفتن
foresail
U
بادبان سه گوش در جلوی دکل
forebody
U
بدنه قسمت جلوی ناو
metopon
U
قسمت جلوی زائده جلومغز
Come and get warm by the fire .
U
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
panels
U
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panel
U
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
foreland
U
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
to get in somebody's way
U
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
U
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
washed
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
Drop me by the phone booth.
U
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
There is nothing to prevent me.
U
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
anti dazzle vizor
U
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
U
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
It took place under my very eyes.
U
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
You are roasting yourself in front of the fire .
U
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
head up
U
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
mizzen staysail
U
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
tack
U
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
U
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacking
U
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacks
U
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head off
U
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
It is never too late to mend.
U
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
head down
U
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
fore check
U
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
He parked the car right in front of the garage.
U
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
hold one's tongue
<idiom>
U
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
You are going to gain weight. if you let yourself go.
U
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
leading point
U
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
Drop me off in front of the train station!
U
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
to bolt somebody out
U
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
ante-choir
U
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
zero stage
U
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
center of gravity envelope
U
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
muzzle boresight
U
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
to swat the ball away
U
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
I dare you to say it to his face.
U
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
course line shot
U
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
to let rip
U
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
balanced control surfaces
U
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
intermediate area
U
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
nose gear
U
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
seen fire
U
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat
U
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
bestead
U
واقع
postmortem
U
پس از واقع
situating
U
واقع در
situates
U
واقع در
situate
U
واقع در
indeed
U
در واقع
situated or situate
U
واقع
As it were
U
در واقع
post mortem
U
پس از واقع
substantially
U
در واقع
in reality
U
در واقع
dereism
U
واقع گریزی
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
shipside
U
واقع در کنارکشتی
it lies on the east of
U
در خاور واقع
dichasial
U
واقع در دو طرف
untrue
U
خلاف واقع
precordial
U
واقع در پیش دل
life like
U
واقع نما
extraception
U
واقع نگری
postern
U
واقع درعقب
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
intramontane
U
واقع در کوهستان
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
yonder
U
واقع درانجا
intradermal
U
واقع در زیرپوست
capsulate
U
واقع درکپسول
sublunar
U
واقع در زیرقمر
intradermic
U
واقع در زیرپوست
centric
U
واقع درمرکز
subjacent
U
واقع در زیر
situated or situate
U
واقع شده
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
realism
U
واقع گرائی
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
vertical
U
واقع در نوک
meaner
U
واقع دروسط
procephalic
U
واقع در جلو سر
realism
U
واقع گرایی
realism
U
واقع بینی
objectivity
U
واقع بینی
meanest
U
واقع دروسط
lie
U
واقع شدن
haemal
U
واقع درسوی دل
lied
U
واقع شدن
lies
U
واقع شدن
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
limitrophe
U
واقع در مرز
flight from reality
U
واقع گریزی
covenants
U
واقع شود
covenant
U
واقع شود
setting up
U
واقع شده
sets
U
واقع شده
set
U
واقع شده
located inside
U
تو واقع شده
initiatory
U
واقع در اول
mean
U
واقع دروسط
osculant
U
واقع شونده
initial
U
واقع در اغاز
realistically
U
واقع بین
realistic
U
واقع گرایانه
realistic
U
واقع بین
occur
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
occurring
U
واقع شدن
lumbar
U
واقع در کمر
realistically
U
واقع گرایانه
trumped-up
U
خلاف واقع
trumped up
U
خلاف واقع
down to earth
U
واقع بین
down-to-earth
U
واقع بین
occurs
U
واقع شدن
hinder
U
واقع درعقب
situated
U
واقع شده در
initialling
U
واقع در اغاز
initialled
U
واقع در اغاز
initialing
U
واقع در اغاز
initialed
U
واقع در اغاز
situated
U
واقع در جایگزین
realist
U
واقع بین
hindered
U
واقع درعقب
hinders
U
واقع درعقب
realists
U
واقع گرا
realists
U
واقع بین
realist
U
واقع گرا
vega
U
نسر واقع
hindering
U
واقع درعقب
to take place
U
واقع شدن
nether
U
واقع در زیر
alpha lyrae
U
نسر واقع
take place
U
واقع شدن
superjacent
U
واقع درفوق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com