Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inherit
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inherits
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
heir presumptive
U
وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
eep
U
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
background
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
redirect
U
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirected
U
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirecting
U
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirects
U
فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
devisee
U
وارث
fllowheir
U
هم وارث
heirless
U
بی وارث
heritability
U
وارث
heritor
U
وارث
inheritor
U
وارث
legatee
U
وارث
heir
U
وارث
next of kin
U
وارث
inheritors
U
وارث
inheriting
U
وارث شدن
inherit
U
وارث شدن
rightful heir
U
وارث بالاستحقاق
inherits
U
وارث شدن
to come to
U
وارث شدن
heirship
U
وارث بودن
immediate inheritance
U
وارث بلافصل
inheritable qualities
U
وارث تخت
heir presumptive
U
وارث مقدر
heir at law
U
وارث قانونی
heir apparent
U
وارث مسلم
expectant heir
U
وارث امیدوار
linal descent
U
وارث خط عمودی
next of kin
U
وارث بلافصل
rightful heir
U
وارث بالحق
heir apparent
U
وارث بلا فصل
residuary
U
وارث طبقه دوم
escheat
U
اراضی بلا وارث
to succeed to the throne
U
وارث تخت شدن
apparent
U
معلوم وارث مسلم
abator
U
غاصب حق وارث قانونی
heir in tail
U
وارث دارایی حبس شده
nemo est heres viventis
U
هیچ کس وارث فرد زنده نیست
Prince of Wales
U
ولیعهد ذکور وارث تاج وتخت انگلیس
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
estate by curtesy
U
در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
thirds
U
به دیگری
third
U
به دیگری
t' other
U
دیگری
another
U
دیگری
tother
U
دیگری
onother's money
U
پول دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
at another time
U
در زمان دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
consecutively
U
یکی پس از دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
others
U
متفاوت دیگری
other
U
متفاوت دیگری
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
one after a
U
یکی درپی دیگری
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
personified
U
رل دیگری بازی کردن
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
predecease
U
قبل از دیگری مردن
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
detinue
U
ضبط مال دیگری
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
right of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
transmutation
U
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
rights of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
vicariousness
U
خود را به جای دیگری گذاشتن
girlfriend
U
زنی که دوست زن دیگری است
girlfriends
U
زنی که دوست زن دیگری است
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
outdistancing
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
outdistances
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistance
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
new person
<idiom>
U
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
transmission
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
global
U
را با دیگری در متن عوض میکند
globally
U
را با دیگری در متن عوض میکند
objecting
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
transmissions
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
objected
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
interrupts
U
حرف دیگری را قطع کردن
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
interrupting
U
حرف دیگری را قطع کردن
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
relative
U
آنچه با دیگری مقایسه شود
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
matches
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com