English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prefectural U وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prefecture U مقام ریاست دوره ریاست
wardenship U مقام ریاست
speakership U مقام ریاست مجلس
presidentship U مقام ریاست جمهور
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
presidency U مقام یا دوره ریاست جمهوری
deanship U مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
rectorate U مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
presidential U وابسته به ریاست جمهور
favorite son U نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
directorships U ریاست
superintendence U ریاست
managerial U ریاست
presidency U ریاست
presidentship U ریاست
matronhood U ریاست
directorship U ریاست
superiority U ریاست
headships U ریاست
headship U ریاست
matronship U ریاست
chairmanships U ریاست
chairmanship U ریاست
generalship U ریاست
managership U ریاست
administratorship U ریاست
principalship U ریاست
magistrature U ریاست کلانتری
vice president U نیابت ریاست
superintends U ریاست کردن
mayoralty U ریاست شهرداری
superintending U ریاست کردن
superintended U ریاست کردن
patriarchate U ریاست خانواده
patriarchate U ریاست طایفه
superintendence U ریاست مدیریت
captaincy U ریاست بزرگتری
postmastership U ریاست پست
matronize U ریاست کردن
superintendency U ریاست مدیریت
chieftainship U ریاست قبیله
chieftaincy U ریاست قبیله
mayorship U ریاست شهرداری
command of execution U ریاست اجرایی
to fill the chair U ریاست کردن
captainship U ریاست بزرگتری
prefecture U اداره ریاست
to take the lead U ریاست کردن
abbotship U ریاست دیر
abbay U ریاست دیر
superintend U ریاست کردن
rectorate U ریاست بنگاه مذهبی
prioship U سمت ریاست دیر
the party is led by him U او بر ان حزب ریاست دارد
bossy U متمایل به ریاست مابی
he has passed the chair U ریاست داشته است
abbatial or abbatical U مربوط به ریاست دیر
You sure have a nerve to ask become a director. U آخر تورا چه ره ریاست
bossiness U متمایل به ریاست مابی
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
take the chair U ریاست انجمنی را دارا بودن
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
magistracy U ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
capital U رئیسی ریاست مابانه عمده
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully U بطور تحکم امیز ریاست مابانه
The presidensial election is the topic of the day. U انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate U حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
chairmen U ریاست کردن اداره کردن
chairman U ریاست کردن اداره کردن
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
zeitgeist U روحیه یا طرزفکر یک عصر یادوره
plate milling stand U مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
embassage U مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
position U مقام
stage U مقام
stages U مقام
positioned U مقام
opposite number U هم مقام
eminence U مقام
stature U مقام
standing U مقام
functions U مقام
functioned U مقام
function U مقام
offices U مقام
equipotential U هم مقام
paripassu U هم مقام
pank U مقام
office U مقام
eminency U مقام
foothole U مقام
connexions U مقام
pews U مقام
placing U مقام
settings U مقام
setting U مقام
stand U مقام
pew U مقام
places U مقام
authority U مقام
status U مقام
connection U مقام
place U مقام
rete U مقام
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
surrogates U قائم مقام
positioned U مرتبه مقام
surreptitiously U قائم مقام
editorship U مقام سردبیری
kingship U مقام سلطنت
knighthoods U مقام سلحشوری
status symbols U علامت مقام
status symbol U علامت مقام
knighthood U مقام سلحشوری
infra dig U دون مقام
surrogate U قائم مقام
baronage U مقام بارونی
duumvir U شریک مقام
locum U قائم مقام
deputies U قائم مقام
vicars U قائم مقام
khedivate U مقام خدیو
title U اسم مقام
vicar U قائم مقام
in power U صاحب مقام
ranks U سلسله مقام
titles U اسم مقام
locums U قائم مقام
men of position U صاحبان مقام
locumtenens U قائم مقام
receivership U مقام امانت
vice-chancellor U قائم مقام
vice-chancellors U قائم مقام
papal dignity U مقام پاپ
deputy U قائم مقام
office-holders U صاحب مقام
office-holder U صاحب مقام
eminent U والا مقام
attorneyship U مقام وکالت
dignitary U عالی مقام
dignitaries U عالی مقام
Highness U بلندی مقام
Highnesses U بلندی مقام
senatorship U مقام سناتوری
professorship U مقام استادی
khediviate U مقام خدیو
professorships U مقام استادی
preferment U مقام افتخاری
reinstatement U تثبیت در مقام
papacy U مقام پاپی
eminently U با علو مقام
ducal U مقام دوک
position U مرتبه مقام
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com